🏴🏴🏴🏴 الشام الشام الشام درایامی‌که اهل بیت عصمت درشام خراب، خرابه نشین بودند، یزید ملعون بارها حضرت سجادعلیه السلام رافرا خواند وایشان راتهدید به قتل میکردوآزارمیداد ... تااینکه روزجمعه ای یزید ملعون،حضرت سجاد علیه السلام رابه مسجد اموی بردتا به زعم باطلش،خاندان پاک نبوت راخوارکند وخاندان پلیدابوسفیان را عزیزکند. دستوردادتا خطیب اموی به منبررود، خطیب اموی،درابتدای خطبه به امیرالمؤمنین و فرزندانش دشنام داد (نعوذبالله)... امام علیه السلام،اجازه خواست تابرچوبه های منبر!!!رود،ولی یزید ملعون،اجازه نداد، مردم اصرارکردند ازجمله،معاویه،پسر یزیدملعون! که‌گفت؛چرااجازه نمیدهی مگرازاین جوانک چه برمی آید؟ ملعون جواب داد؛شما قابلیتهای این خاندان را نمیدانید،اینهاعلم و فصاحت راازهم ارث میبرند... اوازخاندانی است که از کودکی کامشان راباعلم برداشته اند..‌ اگربرمنبررود،خاندان ابوسفیان رارسوامی کند... بالاخره با اصرار شامیان،حضرت برمنبر رفتندوپس ازحمدو ثنای الهی،خطبه ای بلندفرمودند که قسمتی ازآن این است: اى مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ويژگى بر ديگران فضيلت بخشيده است، به ما ارزانى داشت علم، بردبارى، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنين را. و ما را بر ديگران برترى داد به اينكه پيامبر بزرگ اسلام، صديق اکبر (امير المؤمنين على عليه السلام)، جعفر طيار، شير خدا و شير رسول خدا صلى الله عليه و آله (حمزه)، و امام حسن و امام حسين عليه السلام دو سبط بزرگوار رسول اكرم صلى الله عليه و آله را از ما قرار داد .هر كس مرا شناخت كه شناخت، و براى آنان كه مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان مى شناسانم.  من فرزند آن پيامبرم كه پروردگار بزرگ به او وحى كرد، من فرزند محمد مصطفى و على مرتضايم، من فرزند كسى هستم كه بينى گردنكشان را به خاك ماليد تا به كلمه توحيد اقرار كردند. (از جدش رسول خداوفضائل ایشان،و از امیرالمؤمنین و فضائل ایشان ، یاد کردند)...  من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم... و آنقدر به اين حماسه مفاخره آميز ادامه داد كه شيون مردم به گريه بلند شد! يزيد ملعون بيمناك شد و براى آنكه مبادا انقلابى صورت پذيرد به مؤذن دستور داد تا اذان گويد تا بلكه امام سجاد عليه السلام را به اين نيرنگ ساكت كند! ! مؤذن برخاست و اذان را آغاز كرد، همين كه گفت: الله اكبر، امام سجاد عليه السلام فرمود : چيزى بزرگتر از خداوند وجود ندارد. و چون گفت: اشهد ان لا اله الا الله، امام عليه السلام فرمود: موى و پوست و گوشت و خونم به يكتائى خدا گواهى مى دهد. و هنگامى كه گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام عليه السلام به جانب يزيدلعین روى كرد و فرمود: اين محمد كه نامش برده شد، آيا جد من است و يا جد تو؟ ! اگر ادعا كنى كه جد توست پس دروغ گفتى و كافر شدى، و اگر جد من است چرا خاندان او را كشتى و آنان را از دم شمشير گذراندى؟ ! واموال او را تاراج كردى و اهل بيت او را به اسارت گرفتى؟... سپس مؤذن بقيه اذان را گفت و يزيد ملعون پيش آمد و نماز ظهر را گزارد ... 🏴🏴🏴🏴