تاثیر مال حرام! چند سال پیش، حال و روزم خیلی ریخته بود به هم. به قول معروف: مُخم هَنگ کرده بود! اون قدر که نه می تونستم بنویسم، نه می تونستم بخونم! شاید باورتون نشه؛ من که خوره کتاب خوندن و نوشتن بودم، وقتی کتابی رو باز می کردم، اصلا نمی تونستم یک پاراگرافش رو بخونم. نوشتن که هیچی. خودکار که دستم می گرفتم، تا نزدیک کاغذ می شد، گیج می شدم و مینداختمش کنار. پای کامپیوتر هم اصلا نمی تونستم بشینم و بنویسم. چند ماهی این وضعیت کلافه ام کرده بود. دست بر قضا، در جایی، مردی وارسته و عارف مسلک را دیدم. وقتی قضیه را برایش گفتم، بدون این که فکر کند، خیلی سریع گفت: "مال حروم خوردی!" باتعجب گفتم: - ببخشید حاج آقا، من تا امروز سعی کردم ذره ای مال حروم توی زندگیم نیاد ... که گفت: نه اینکه خودت مال حروم آورده باشی توی زندگیت. برو ببین چند ماه پیش کجا و سر سفره کی عذا خوردی که مشکوک به حروم بوده. کمی که فکر کردم یادم اومد. گفتم: - چند ماه پیش، یکی از همسایه هامون فوت کرد. در مراسم شب هفت اون خونشون شام خوردیم. راستش اون طور که من میشناسمش، اهل نماز و روزه که نبود هیچ، وضعیت اخلاقی خوبی هم نداشتند و ... که باتعجب گفت: پس چرا رفتی خونشون شام خوردی؟ گفتم: خب همسایه بود و خونوادشون دعوت کردن و منم رفتم. گفت: همینه. اون لقمه حروم بوده و حالت رو خراب کرده. - خب باید چیکار کنم تا درست بشم؟ - برو به اندازه غذایی که خودت و خونوادت اون جا خوردین، حساب کن و ردّ مظالم بده. همون روز حساب کردم و ردّ مظالم دادم. الحمدلله به سرعت حالم خوب شد و دوباره تونستم کتاب بخونم و بنویسم. حمید داودآبادی @hdavodabadi