نوشتن با درد و زخم! عکس: تابستان 1363 اردوگاه بستان خوزستان 34 سال پیش فروردین 1365 بعد از عملیات والفجر 8 و جراحت در فاو بیمارستان آیت الله طالقانی تهران ترکش خمپاره کف دستم را سوراخ کرده، وارد شکمم شده و روده هایم را آبکش کرده بود. از درد به خود می پیچیدم. نه درد دل و روده پاره شده! که درد دست. با وجودی که دستم در میان گاز و پانسمان گم شده بود و هر روز زخمی که مفصل انگشت سبابه دستم را برده بود شستشو می دادند، ولی همواره سعی می کردم ... هر شیئی که به زخم نزدیک می شد، تا عمق وجود و مغز استخوانهایم تیر می کشید ولی ... دکتر "حبیب الله پیروی" پزشک معالجم بود. هر چه دکتر و پرستارها اصرار می کردند، فایده نداشت. به هر زحمتی که بود، خودکار را به زور میان انگشتان قرار می دادم و سعی می کردم بنویسم. تعادل نداشتم و کج و ماوج می نوشتم. خودم نمی توانستم بخوانم که چه نوشته ام. درست عین اولین خط هایی که در دبستان می نوشتم. خرچنگ غورباقه! در برابر اصرار دکتر که می گفت: زخمت باز می ماند و استخوانهایت جوش نمی خورند." می گفتم: مهم اینه که بتونم بنویسم. همه تلاش من اینه که نوشتن یادم نره. اگر الان نتونم با این دست معیوب بنویسم، معلوم نیست بعدا بتونم. و الحمدلله شد، آنچه می خواستم. و همه آنچه تا امروز نوشته و به چاپ رسانده ام، نتیجه همان تلاش در اوج درد و زخم است. دکتر "حبیب الله پیروی" رئیس سابق دانشگاه پزشکی شهید بهشتی، پس از عمری خدمت خالصانه و فداکارانه به ملت، سال گذشته جان شیرین خویش را هدیه پیشگاه الهی و سلامت مردم کرد. حمید داودآبادی فروردین 1399