ناگفته ای بسیار مهم از گروگانگیری 4 ایرانی بخش 2 پایانی پس از پایان جلسه با لبنانی ها، همه افراد به اتاق بغلی رفتند و در جمع دیگر ایرانی ها از جمله محمدابراهیم همت، سیدرضا دستواره، علی موحد دانش، کاظم رستگار، مرتضی سلمان طرقی و ... شام را خوردند. در بین شام، سیدمحسن موسوی به حاج احمد گفت: - حالا که مسئولیتت را تحویل آقای کوچک محسنی سپرده ای و تا پرواز هواپیمای دمشق به تهران دو سه روزی فرصت هست، یک سر بیا باهم برویم بیروت وضعیت را بررسی کن. همه با این پیشنهاد عجیب مخالفت کردند. کوچک محسنی به شوخی ولی جدی گفت: - حاج احمد، شما از الان هیچ مسئولیتی ندارید، اگر قرار باشد کسی برود بیروت وضعیت را بررسی کند، من باید بروم. بقیه هم اصرار کردند بجای حاج احمد بروند. لبنانی ها گفتند مسیر بیروت خیلی ناامن است و رفتن به آنجا ریسک بزرگی است. مترجم همراه سیدمحسن موسوی گفت که جاده کاملا امن است و من هر روز دارم می روم بیروت و می آیم. و اصرار بسیاری کرد که فردا حاج احمد با آنها به بیروت برود. مترجم نگفت که چون خودش لبنانی است، به راحتی در جاده بیروت تردد می کند و برایش امن است، نه یک سردار ایرانی آن هم حاج احمد متوسلیان فرمانده قوای ایرانی در سوریه و لبنان! و سرانجام روز یکشنبه 13 تیر 1361 حاج احمد متوسلیان همراه سیدمحسن موسوی، تقی رستگار و کاظم اخوان از دمشق عازم بعلبک و از آن جا بیروت شدند و ... آن روز عباس عبدی مسئول امنیتی سفارت ایران در بیروت، در دمشق ماند و به بیروت نرفت. مترجم لبنانی هم که همواره با موسوی بود، باوجودی که صبح زود همراه او به پادگان زبدانی رفته بود، همراه آنها به لبنان نرفت. از آن روز به بعد، وقتی مسئولین حفاظتی با همه افراد مرتبط برای بررسی پرونده صحبت کردند، در کمال تعجب هیچ خبری از آن مترجم نشد و دیگر کسی او را ندید! آقای عباس عبدی هم تا امروز به بهانه اینکه: "36 سال گذشته و چیزی از آن وقایع را به یاد نمی آورم" در این باره چیزی نگفته و از صحبت کردن طفره می رود! حتی نمی گوید: "چرا حاج احمد با پاسپورت سبز دیپلماتیک او رفت و اسیر شد؟! مگر چقدر شباهت بین چهره عباس عبدی و حاج احمد بوده است؟! حمید داودآبادی دی 1397 @hdavodabadi