دوست داشتم
توی آن شلوغی
گنبدت را نگاه کنم
یادتان هست...؟
پاتوق من روبروی ضریح
پای آن پلههای کوتاهی بود که به
صحن انقلاب راه داشت
آنجا که میایستادم
امین الله را که میخواندم
انگار، صدای جمعیت را
دیگر نمیشنیدم...
انگار
حتی زائرها را هم
نمیدیدم؛ آنجا، من بودم و
یک ضریح و
شما که
مهربانیتان
انتهــ....ــا... ندارد . . .
امام رضایی شو
@hedye110