الکساندر دومای پدر، رمان نویسِ معروف فرانسوی غالباً احتیاج به پول داشت، زمانی در یکی از روزنامه هایِ بی اهمیت پاریس، مقاله ای بر ضدِ او انتشار یافت، دو روز بعد باز مقاله ای سخت تر از اولی و بعد از آن بطور متوالی تا یکماه مقالاتی بر علیه او در همان روزنامه نوشته میشد و به این جهت آن روزنامه شهرتی یافته هر روز خریدارانِ آن زیادتر میشدند. مردم مقالات را می‌خواندند و متعجب بودند که چرا الکساندر دوما با آن قدرت قلم ، ساکت مانده و جوابی نمی‌نویسد هر وقت هم در حضور او صحبتی از این موضوع به میان می آمد با خنده بی اعتنایی میکرد. آخرِ ماه الکساندر دوما به ملاقات مدیر روزنامه رفت. مدیر که تصور میکرد او عصبانی باشد، پرسید؛ آیا شما برای آشتی کردن آمده اید؟ دوما گفت؛ خیر برایِ تسویه حساب آمده ام، زیرا این مقالاتِ یک‌ماهه همه اثرِ قلم خودم بوده است!!! 👳 👳