ساعت حدود 24 بامداد هستش...
هوا شدیدا سرده...
خانومه گریه میکرد😔
ساعت ها توی راه بودن تا رسیدن لاذقیه ،گرسنه و تشنه 😔
تنها تونستن چمدونشون رو بردارن جونشون رو کف دست بگیرن و بزنن به جاده...
از سختی های مسیر هم ک نگم...
سردرگمی و آوارگی...
امان از جنگ
مرگ بر رژیم غاصب...
@hejab1100