به شیخ ابوسعید ابوالخیر گفتند " فلان کس بر روی آب می‌رود (راه می‌رود)! گفت: «سهل است (آسان است)! وزغی (قورباغه) و صعوه‌ای (پرنده کوچک آوازخوان) نیز بروی آب می‌رود» گفتند که: «فلانکس در هوا می‌پرد!» گفت: «زغنی (نوعی پرنده از راستهٔ بازهاست) ومگسی در هوا بپرد». گفتند: "فلان کس در یک لحظه از شهری بشهری می‌رود. شیخ گفت: "شیطان نیز در یک نفس (یک لحظه) از مشرق بمغرب می‌شود (می‌رود)، این چنین چیزها را بس (بسیار) قیمتی (ارزش) نیست. مرد (انسان واقعی) آن بود (آن کس می‌باشد) که در میان خلق بنشیند و برخیزد وبخسبد (بخوابد) وبا خلق ستدوداد کند (معامله) وبا خلق در آمی‌زد (در ارتباط باشد) ویک لحظه از خدای غافل نباشد. https://eitaa.com/hekayat1 ✍ اَندَرحِ‍‍ــکایـت ایـن‌دِل ❤️ مجموعه‌ای از دلنوشته‌ها ، شعر و طنز فاخر 🪂 🖼 با ما همراه شوید ان‌شاءالله 👆