☕️یک فنجان کتاب 🍃به نقل از🍃 🌹مادر شهید بزرگوار🌹 📚 🕊 🌸 روی صندلی می‌نشست تا "زیارت عاشورا" بخواند. پاهایش به زمین نمیرسید "پدرش" ، برایش ذوق میکرد برایم تعریف میکرد« چراغ ها را که خاموش می کنند لباسش را در می آورد برای سینه زنی و محکم سینه میزند». از کودکی نماز می خواند و روزه می گرفت .صبح ها که خواهر هایش را برای نماز صدا می کردند می دیدم که زودتر بلند می شود. ماه رمضان سحرها صدایش نمیزدم که روزه نگیرد؛ اما وقتی می دیدم بی سحری تا افطار گرسنه و تشنه می ماند مجبور میشدم صدایش کنم. نه که نخواهم روزه بگیرد از خواهر برادر هایش ضعیف‌تر بود دلم میسوخت. بزرگ که شدیم زیاد روزه می گرفت. نذر می کرد. صبح ها صبحانه می گذاشتم می آمدم می‌دیدم نخورده و رفته می آمدگفت روزه‌ام و نمازش را همیشه اول وقت می خواند . ☘🌺 ☘🌺☘🌺 ☘🌺☘🌺☘🌺 ☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺 @hekayate_deldadegi