🍃🌸🍃
از ویژگی های "پدر ابراهیم" این بود که می گفت : صبح تا غروب، لای درب خانه را باز بگذارید تا اگر کسی، همسایه ای، احتیاجی دارد یا چیزی میخواهد، راحت باشد. یک شب که درب منزل باز مانده بود بعد از جمع شدن سفره شام ، یک نفر "یاالله" گویان وارد منزل میشود و از جایی که بیشتر اوقات در منزل ایشان "روضه" برقراره بوده است از "پدر ابراهیم" سوال میکند : هیئت تمام شده است ؟؟
پدر هم با خوشرویی با چایی از او پذیرایی میکند ... "بنده خدا" که زیرشلواریِ پای پسرها و چادر رنگی سر مادر را میبیند همه چیز را متوجه شده و بعد از معذرت خواهی میرود. "ابراهیم" از پدر سوال میکند : شما این "بنده خدا" را میشناختی ؟ پدر میگوید: باباجان امشب توفیق داشتیم یه "بنده خدا" اومد منزل ما و به عشق "امام حسین(علیه السّلام)" یک چایی خورد و رفت .
برداشتی از کتاب کتاب سلام براهیم 2
راوی: عباس هادی
#برای_دوست_شهیدم
#سلام_بر_ابراهیم 2
🆔 @hekayate_deldadegi