روزی حضرت موسی برای عبادت به کوه طور می‌رفت؛ در راه، جوانی سالم و سرحال ایشان را دید و گفت: ای موسی برو به خدایت بگو من نه تنها تو را عبادت نمی‌کنم بلکه هر آنچه به عنوان گناه مشخص کرده ای انجام می‌دهم، هر عذابی میخواهی بکن! حضرت موسی به کوه رفت؛ پس از مناجات، خداوند به ایشان فرمود: «ما پیغام آن جوان را که به تو داده بود تا به ما برسانی شنیدیم گرچه تو شرم داشتی که آن پیغام را به ما برسانی؛ از طرف ما نیز این پیام را به آن جوان برسان و به او بگو: چه عذابی سخت تر از اینکه لذت مناجات با خود را از تو گرفته ایم و تو حتی متوجه آن نیستی!». آمده است جوان پس از شنیدن جواب، آهی کشید و بر زمین افتاد و دیگر هیچگاه بلند نشد! ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi