🔆داستان غدیر قسمت دوم: 🍃توقف پیامبر همهمه ای در میان کاروانیان برپا ساخته است; هیاهویی که با شبهه اسبهای عربی و زنگ شتران قافله ها آمیخته است. سرها از هر سو کشیده شده جملاتی بین افراد رد و بدل می شود: - چه اتفاق افتاده است؟ 🍃- اینجا؟ اینجا که جای فرود آمدن نیست! 🍃این بیابان آتشزا که از تابش آفتاب سراسر آن زبانه می کشد؟! 🍃- در کنار این کوه تفتیده! در این بیابان بی آب و علف! 🤔- در اینجا چه می خواهند بکنند؟ برای چه توقف کرده اند؟ 😔- کاش زودتر به راه ادامه دهیم، شاید از نسیم دشتهایی که در پیش است آسایشی یابیم و به منزلگاه مناسبی برسیم! 🤔- آیا چه پیش آمده که محمد مهربان را وادار کرده است ما را در این سرزمین سوزان و ظهر گرما امر به توقف دهد؟ 🤔- آیا باز چه فرمانی از خداوند بر محمد نازل گشته است؟ 🍃در این هنگام، از جمعیتی که با پیغمبر اکرم همراهند، جلودارانشان مسافتی از صحرای جحفه را پیموده اند و عده ای نیز هنوز به نقطه توقف او نرسیده اند. به فرمان پیامبر، آنان را که جلو رفته اند باز می گردانند و آنان را که از عقب می رسند نگاه می دارند و محل اجتماع، نزدیک برکه (غدیر) معین می گردد. این آبگیر معروف - که اطراف آن را چند درخت تنومند پرسایه احاطه کرده است - مسافران خسته و گرمازده را به سایه های اطراف خویش فرا می خواند، اما با اشاره پیامبر کسی به آنجا نزدیک نمی شود تا همه بیایند و این سایبانهای طبیعی، محلی برای اقامه نماز باشد. زیرا هنگام نماز باید از هر جهت آمادگی داشت. سپس عده ای مامور می شوند که زیر درختان را از خار و خاشاک پاک کنند، تا ابتدا نماز ظهر که هنگام آن فرا رسیده است در آنجا برگزار گردد. 🍃نبی اکرم نماز ظهر را با افراد کاروان از مرد و زن به جای می آورد و پس از پایان نماز برای ابلاغ امر مهمی - که خداوند او را برای آن به توقف در این سرزمین مامور کرده است - مردم را خبر می دهد که همگی گرد او جمع شوند. 🍃در مکان مرتفعی روی تخته سنگهای دامنه کوهستان از چند جهاز شتر منبری بلند بنا کرده اند که از فراز آن، پیامبر بزرگ اسلام بتواند به صورتی در برابر این اجتماع وسیع قرار گیرد که همگی او را ببینند و سخنش را بشنوند. در این هنگام پیامبر مهربان بر فراز منبر می رود. با اشاره او غوغا و همه مردم یکباره خاموش می شود، نفسها در سینه حبس می گردد، بر سراسر جمعیت سکوتی محض حکمفرما می شود و صحرا آرامش یکنواخت خود را باز می یابد. گویی سراپا گوش شده اند که صدای مقتدای گرامی خود را از جان و دل بشنوند. 🍃محمد، صلی الله علیه وآله، بر جهاز شتران می ایستد و در برابر دیدگان هزاران تن مسلمان چنین آغاز سخن می کند: 🍃سپاس و ستایش مخصوص خداوند است. ما از او کمک می خواهیم. به او ایمان می آوریم و بر او توکل می کنیم... ما از بدیهای نفس و زشتیهای کردارمان به پروردگار خود پناه می بریم. او خداوندی است که اگر کسی را (به دلیل گناه کردن و نیت بد خود او) گمراه کند آن کس رهنمایی نمی یابد و اگر کسی را هدایت فرماید آن کس گمراه کننده ای نخواهد داشت. من گواهی می دهم که معبودی نیست جز آفریدگار یکتا که بخشنده و مهربان است و شهادت می دهم که محمد بنده و فرستاده اوست. 🍃باری، ای مردم! خدای مهربان آگاه مرا خبر داده است که مرگ من نزدیک است. من مسؤولم و شما نیز مسؤولیت دارید... از شما سؤال می کنم: 🍃در پیشگاه خداوند درباره من چه خواهید گفت؟ آیا وظیفه رسالت را ادا کرده ام و شما را به راه راست و دین خدا فراخوانده ام؟ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi