۶ انسان سپید رو و سیاه رو ■✍گویند: حضرت آدم (ع) نشسته بود، شش نفر آمدند. سه نفر طرف راستش و سه نفر دیگر طرف چپ وے نشستند. از اینها سه نفر سفید و سه نفر سیاه بودند.آدم به یڪی از سفیدها ڪه سمت راست او نشسته بود، گفت: تو ڪیستی؟ گفت: عقلم. فرمود: جاے تو ڪجاست؟ گفت: مغز. ■✍از دومی پرسید: تو ڪیستی؟ گفت: مهر هستم. آدم (ع) پرسید: جاے تو ڪجاست؟ گفت: در دل.از سومی پرسید: تو ڪیستی؟ گفت: حیا هستم. آدم (ع) سؤال ڪرد: جاے تو ڪجاست؟ گفت: در چشم.سپس آدم (ع) به جانب چپ نگاه ڪرد و از یڪی از سیاهان سؤال ڪرد: تو ڪیستی؟ ■✍ گفت: من تڪبر هستم. پرسید: جاےتو ڪجاست؟ گفت: در مغز. آدم (ع) پرسید: با عقل در یڪ جا هستید؟ گفت: من ڪه آمدم، عقل می رود. از دومی سؤال ڪرد: تو ڪیستی؟ گفت: حسد هستم. آدم (ع) پرسید: جاے تو ڪجاست؟ گفت: در دل. پرسید: با مهر در یڪ جا هستید؟ گفت: من ڪه آمدم، مهر می رود.از سومی سؤال ڪرد: تو ڪیستی؟ گفت: طمع هستم. آدم (ع) پرسید: جاے تو ڪجاست؟ گفت: در چشم. پرسید: با حیا در یڪ جا هستید؟ گفت: من ڪه داخل شوم، حیا خارج می شود. 📚 چرا حجاب؟ نوشته ابراهیم خرمی مشگانی ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi