داستان پندآموز زنبور و مور زنبوری موری را دید که به هزار حیله دانه به خانه می‌کشید و در آن رنج بسیار می‌دید و حرصی تمام میزد او را گفت ای مور این چه رنج است که بر خود نهاده‌ای و این چه بار است که اختیار کرده‌ای؟ بیا تا مطعم و مشرب (آب و غذا) من ببین که هر طعام که لذیذتر است تا من از آن نخورم به پادشاهان نرسد، آنجا که خواهم نشینم و آنجا که خواهم خورم! این بگفت و به سوی دکان قصابی پر زد و بر روی پاره ای گوشت نشست. قصاب کارد در دست داشت و بزد و زنبور را به دو پاره کرد و بر زمین افتاد! مور بیامد و پای او بگرفت و بکشید زنبور گفت مرا به کجا میبری؟ مور گفت هر که به حرص به جائی نشیند که خود خواهد، به جاییش کشند که نخواهد... و اگر عاقل یک نظر در این سخن تامل کند از موعظه واعظان بی‌نیاز گردد! 🗞 @hekayathayetarikh