سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))
درخت هلو بار داده بود . اگر آن هفده تا چوب كه قرص و محكم شاخههاي آشفتهي آن را روي دست گرفته بودند نبود، زير اين بار كمرش شكسته بود. سه كيلومتر بعد از شهرضا، يك درخت هلو بود و ابراهيم . خودش از آقا جون خواسته بود اين درخت را به او بسپارد. آقا جون هم قبول كرده بود. ابراهيم سطلها را نزديك درخت ميچيد؛ هفده تا سطل بيست كيلويي. هلوها چيده ميشد. سطلها پر ميشد و درخت هلو مثل باركشي كه بارش را زمين گذاشته باشد تا خستگي در كند، قد راست ميكرد. آخر سر، حسين آقا هر سطل را سه زار و ده شاهي خريد و همهاش روي هم شد شش،هفت تومان. ابراهيم همهي اين پول را گذاشت جلوي آقا جون . ولي او برنداشت. گفت «داشته باش پيش خودت. بالاخره تو هم زندگي داري.»
#شهیدمحمدابراهیم_همت
🆔
@hemmat_channel