🌹قسمت سوم
#کرامات_و_معجزات_شهدا
🙃چقدر اذیتش میکردم طفلک را اما اون شدیدا صبور بود. یه بار تو حیاط مدرسه نشسته بودم که اومد پیشم نشست...
فاطمه سادات : حنانه
- میشه این اسم به من نگی
فاطمه سادات : باشه اما اگه معنیش بفهمی دیگه ازش بدت نمیاد
-میشه دست از سر من برداری
فاطمه سادات : ترلان محرمه ماه امام حسین (ع)
⚠️-حسین کیه؟
فاطمه سادات : میشه بیای با ما بریم جنوب ؟
-فاطمه میشه با من همکلام نشی 😡
من از آدمای هم تیپ و هم قیافه تو اصلا خوشم نمیاد
فاطمه : اما من از تو خیلی خوشم میاد
دوست دارم باهم دوست باشیم
-وای دست از سرم بردار عجب گیری کردما
👌چندماه از مدرسه رفتنمون میگذشت شاید پنجم اسفند بود، فاطمه سادات وارد کلاس شد بلند گفت :
☺️بچه ها پایگاه ما ۷فروردین میبره جنوب هرکسی خواست تشریف بیاره اسم بنویسه
🍃خیلی از بچه ها رفتن اسم نوشتن، منم یه اکیپ ۱۵نفره جمع کردم رفتم پایگاه که اسم بنویسیم برای جنوب
اما...
ادامه دارد...
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f