🌹قسمت چهل وچهارم
#کرامات_و_معجزات_شهدا
🔰کلاس صالحین که تموم شد مسئول پایگاه اومد تو حلقه گفت : خواهرای که عضو گردان هستن هفته بعد پنجشنبه برنامه داریم
لیلا : حنانه بریم ثبت نام؟
-حالا میریم
غافل از آینده که این دیدار دومین اتفاقی که زندگیمو عوض میکنه
+حنانه فردا اعلام نتایج حوزه است
بیا خونه ما
-إه لیلا همش من بیام خونتون خب توام یه بار بیا
+حنانه جان خانواده ات از تیپ من خوششون نمیاد نمیخوام اذیت بشن تو ناهار بیا.
-نه مزاحمت نمیشم
+پاشو جمع کن تعارف معارف رو ناهار بیا دیگه، مهدی خونه نیست منم تنهام
-خوب خجالت میکشم
+برو بابا منتظرتما
-باشه باشه نزن
لیلا : نزدم خخخخ
🍱سر میز شام به خانواده ام گفتم : فردا جواب آزمون حوزه علمیه میاد
🌹بابا : از دستت خل میشیم امل بازی هات داره شدیدتر میشه
😔من فقط سکوت کردم.
بعداز نماز صبح تا ساعت ۹ خوابیدم. بعد از صبحونه حاضر شدم رفتم خونه لیلا. رفتم بالا با چادر بودم.
+حنانه چادرتو دربیار من برم لب تاپ بیارم مهدی جان رفته سرکار
-مهدی جان 😁😁😁
لیلا رفت لپ تاپ آورد مشخصاتمونو وارد کردیم وای جیغ جیغ
😍هردو قبول شده بودیم. تا عصر پیش لیلا بودم خیلی خوش گذشت...
ادامه دارد...
💠تمام اسامی بجز حنانه و شهدا مستعار میباشد وتمام روایات
#واقعی هست
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f