🌷 🔹شغل امیر طوری بود که به عنوان حفاظتی کشتی‌ها به مأموریت‌های برون مرزی می‌رفت. همیشه احتمال بود اما هیچ وقت از شهید شدن🕊 با من حرفی نمی‌زد 🔸اما چند ماه گاهی حرف‌هایی می‌زد که همیشه با واکنش، اشک و اعتراض من روبه‌رو می‌شد. چند باری که گفت دوست دارد شود من دلخور می‌شدم و می‌گفتم حق نداری زودتر از من بروی. 🔹وقتی بی‌تابی من را می‌دید، می‌گفت: بسیار خب! لیاقت می‌خواهد، پس خودت را ناراحت نکن🚫. سرش را خم می‌کرد و می‌گفت اصلاً شهید می‌شویم و می‌خندید. 🔸من خیلی به امیر وابسته بودم و همیشه از این دوری که شرایط کارش ایجاب می‌کرد، بودم. حتی زمانی که داخل خاک خودمان به مأموریت می‌رفت امکان نداشت دو ساعت⌚️ از هم بی‌خبر باشیم. همیشه یا زنگ می‌زد یا پیام می‌داد که خوب است و نگرانش نباشم. 🌾من ماندم  با همه 🎤همسر شهید ♥️ @hemmat_hadi