یه شبی زار وُ پریشان
در میخانه زدم
ز غم هجر وُ فراقش
می سوزد جان وُ تنم
گفتمش باز کن ساقیِ من
منم آن مطرب خوش
که شکسته سازِ دلم
گفتمش می بده جام پیاپی بده
ز قرار رفته ازدست، آمده است جان به لبم
تو ببین کاسه چشمم بنگر سرخی اشکم
بنگر، بنگر، بنگر زحال مستم ز غم هجر و فراقت
چاک، چاک است پیرهنم
گفتمش ساقی من بنواز این دل من.
به سرم شور نماند
به فدایت جان و سرم
ساقی من
#التماس_دعا