#کلنا_عباسک_یازینب_س
🍃🌹حدود چهار سالی میشد که خیلی دوست داشت به مأموریت سوریه و دفاع از حرم برود اما تقدیر برایش به گونهای دیگر میخواست رقم بخورد. اولین مرتبه که تصمیم گرفت برود من ریحانه را باردار بودم سال ۹۱، گفت میخواهم به ماموریت بروم، اصلا در تنگناهای ذهنم هم نمیرسید که به عراق یا سوریه میخواهد برود. با هم به بیرون رفتیم، سر صحبت را کشاند طرف حضرت زینب ( سلام الله علیها ) و مصیبتها و رنجهایی که دیده، حرفهایش را که یکی یکی به گوشم و بعد به حافظهام میسپردم دلم بدجور میلرزید و دستانم دوست داشتند کوه یخ باشند تا کوره آتش.
فهمیدم بیقراریهای گاه و بیگاهش چه بوده و چه در سر دارد. بالاخره خودم را راضی کردم اما آن زمان مأموریتش به دلایلی کنسل شد. چشم دیدن حتی ذرهای غم و یا ناراحتی پویا را نداشتم. گفتم حضرت زینب (س) هر زمانی که اجازه مدافع حرم شدن را به تو بدهد، من راضی هستم برای دفاع برود.🍃🌹