دیگر کل افراد نهار خورده بودند و مجدد سوار ون شدیم حرکت کردیم و مجدد در مسیر کربلا رهسپار شدیم بار دیگر در مسیر توقف کردیم ، ساعت پنج و چهل و پنج دقیقه عصر در آنجا آبمیوه های بسیار خوش طعمی میدادند و بچه ها برای همدیگر در ون می آوردند یعنی به فکر دیگران هم بودند و نسبت به همسفر های خود حس مسئولیت داشتند مجدد به راه افتاده به سمت کربلا می‌رفتیم ساعت شش و نیم عصر بود آفتاب داشت غروب میکرد و منظره ای زیبا رقم خورده بود ساعت ده شب بود که به در شهر کربلا از ون پیاده شدیم و قرار بر این شد که بقیه مسیر را پیاده برویم تا حرم مسیر طولانی و زیادی نداشتیم تمامی بچه ها در صف راه افتادیم و به سمت حرم رفتیم متاسفانه گروه دیگر را گم کردیم و در همان وسط خیابان نشستیم از شدت خستگی بسیاری از بچه ها به خواب رفتند در ادامه توانستیم با آن گروه تماس برقرار کنیم و از مکان آنها اطلاع پیدا کنیم با رسیدن به حرم و دیدن گنبد حرم های مقدس حضرت ابوالفضل علیه السلام و امام حسین علیه السلام اشک بچه ها جاری شد و صحنه های احساسی در حال ساخته شدن بود ما باید به موکب محل اقامت می‌رفتیم و نتوانستیم به زیارت برویم و مستقیم به موکب رفتیم ، ساعت نزدیک یک بود که به موکب رسیدیم و خوابیدیم در این میان ما توانستیم قدرت حل مسئله و مدیریت بحران را در افراد سرپرست مشاهده کنیم و این تنها یکی از صورت هایی است که در آن این ویژگی نمود پیدا کرد صبح ساعت نه بود که از خواب برخواستیم و با همان سر و وضع به زیارت رفتیم و زیارت مفصلی داشتیم و به موکب بازگشتیم با توجه به تاکید های آقای فرحناکی که به صورت تنها به زیارت برویم این نصیحت را به گوش گرفتم و توانستم زیارت پرفیض و دلچسبی داشته باشم پس از زیارت به موکب بازگشتم و به حمام رفتم پس از حمام در موکب استراحت کردیم و بعد از بیدار شدن ، جناب فرحناکی راجع به فضیلت های زیارت و نحوه درست زیارت و مستحبات آن صحبت کردند ما نیز با توجه کردن به صحبت هایشان مستفیض شدیم و از دانسته های ایشان استفاده کردیم از دروس دیگری که میتوان به آن در این سفر اشاره کرد این است که زیارت تنهایی بهتر است و این نکته ای است که آقای فرحناکی بسیار بر آن مؤکد بودند و بسیار مفید واقع شد سه روز در کربلا بودیم و بیشتر زمانمان را به زیارت اختصاص می‌دادیم شبی جناب فرحناکی برای ما یک شگفتانه به ارمغان آوردند ما در یک خیابان بسیار زیبا قدم گذاشتیم که برخلاف چیز هایی که در عراق دیده بودیم بسیار تمیز و زیبا بود با توجه به صحبت هایی که جناب فرحناکی در موکب برای ما داشته بودند در آن خیابان به حل مسائلی پرداختیم که تصمیم گیری بزرگی را در زندگی ما رقم می‌زد و ما با تمام وجود به آنها میپرداختیم در این رویداد افراد به خودشناسی می‌رسیدند در شب آخر پیشنهادی توسط آقای فرحناکی داده شد که روی بنده به شدت تاثیرگذار بود پیشنهاد این بود که برویم و در موکبی به خدمت بپردازیم و به موکبداران کمک کنیم به شخصه بر این باور دارم که این عمل بسیار در افراد تاثیر مثبت داشت هم از نظر کسب تجربه هم از نظر ارتباط گرفتن و هم از نظر مسئولیت پذیری و نکته دیگری که قصد دارم به آن اشاره کنم این بود که نحوه تصمیم گیری و برنامه ریزی سفر و زیارت را به خود افراد واگذار کرده بودند و این نکته استقلال و قوه تصمیم گیری و الویت بندی افراد را بسیار تقویت میکرد پس از شب آخر و زیارت وداع به موکب بازگشته و شب را به صبح رساندیم و ساعت حدود هفت صبح بود که به سمت جاده کاظمین راهی شدیم و حدود نیم ساعت پیاده روی کردیم و دو عدد ون پیدا کردیم و گروهی پانزده نفره در ون اول سوار شدیم و حرکت کردیم و به سمت کاظمین روانه شدیم ساعت نزدیک یازده و نیم به کاظمین رسیدیم و در خانه یکی از دوستان جناب فرحناکی مسکن گزیدیم در آنجا نماز به جا آوردیم و نهار خوردیم و استراحت کردیم در دو طبقه تقسیم شده بودیم طبقه همکف : افراد بزرگسال و کلاس نهم به بالا طبقه اول : افراد کم سن تر من ابتدا در طبقه اول بودم و پس از نهار به طبقه همکف منتقل شدم در آنجا بحث های جالب و کارآمدی مطرح می‌شد و افراد راجع به آن با هم بحث میکردند و سعی در قانع کردن هم داشتند و در این بین قدرت صحبت بچه ها در جمع و اعتماد به نفس آنها تقویت میشد عصر در ساعت شش بعد از ظهر به سمت حرمین شریفین کاظمین حرکت کردیم ، پیاده به سمت حرم ها در حال حرکت بودیم ناگهان دیدیم فردی در حال صدا زدن ما است او راننده ای بود که به صورت رایگان افراد را تا نزدیکی حرم میبرد