بسم الله الذی خلق الحسین اربعین نامه: اینقدر توی یکی دو سال اخیر امام حسین علیه السلام به من لطف داشته که دیگه خجالت میکشم ازشون چیزی طلب کنم ولی دلم میخواست شکایت کنم یعنی منو امسال نمی‌بری حرم تا گوشیم زنگ خورد منم چندماه گوشیم شکسته شماره آقای فرحناکی رو ذخیره نداشتم ..شماره ناشناسند جواب نمی‌دم ولی اینبار برداشتم بعد سلام احوال پرسی گفت مسعود برنامه کربلا امسالت چیه؟منم که انگار امام حسین علیه السلام دعوتم دیگه دی از پا نشناختم قرار بود ماشین شخصی بریم بعد شد گروه بچهای هییت المهدی چطور هماهنگ شد؟کی هماهنگ کرد؟کی اطلاع رسانی شد؟(تازه نگم براتون شهرهای دیگرهم از قبل هماهنگ بود حتی خارج از ایران حتی برگشت..) چیزی جز رقیه سلام الله علیها به ذهنم نیومد ساعت یک نصف شب قبل حرکت بعد چهل روز موکب داری انگار مرد بود زنگ زدندما فردا میریم آماده ای مسعود مگ میشه گفت نه؟ قرار شروع این نوکری ما شد ساعت ۳پایانه اتوبوس رانی... کارای قبل سفرم هول هولکی انجام دادم رسیدم به سر قرار بعضیارو میشناختم خیلیا نمی‌شناختم دیدار اولم بود جالب بود برام من تو فکر ی مدل بازی بودم تو اتوبوس تا یخ بچها باز بشه و برنامها دیگ رو هم داشته باشیم دیدم بچها تو اتوبوس کاغذ قلم دستشونه دارن یادداشت میکنن ی عده زیارت نامه ی عده کتاب انگار من باید خجالت می‌کشیدم آخه همه داشتن از تک تک لحظات سفر استفاده میکردند.اونم از شروع نه پایان سفر .کجا یاد گرفتند؟ تا اینکه به جمکران رسیدیم ی استراحت با نکات بهداشتی که میگفتند بین سفر ماهم استراحت کردیم اولین جلسه حلقه صالحین توی جمکران با موضوع مهدویت تا حالا توی مسجد جمکران از صاحب الزمان (عجل) حرف نزده بودم انگار پاداش سفرم و قبل از رسیدن گرفتم... ما انتظار نون پنیر داشتیم ولی ناهار کباب بود بعدشم ی زیارت و اذن از خانم جان حضرت معصومه سلام الله علیها تازه قبلش چون اتوبوس تو شهر دیگ هماهنگ بود و در اختیار زیارت شهداهم رفتیم تایادمون باشه مدیون چه کسایی هستیم شب از قم حرکت کردیم رسیدیم مرز راحت رد شدیم یک هدیه لب مرز گرفتم مامانمو دیدم تازه رسیدن مرز میخواستند رد بشن شب جمعه کربلا باید باشیم مادری پهلو شکسته صدا میزنه بُنَی.... قبل کربلا توی مسیر نزدیک غروب از اهمیت سفر کربلا در اربعین ازرشادت حضرت عباس علیه السلام با کمک بچها گفتیم تا ارادت بیشتری داشته باشیم و از باب الحسین شروع کنیم برای زیارت هر طور شده رسیدیم به موکبی که هماهنگ شده بود سه روز بودیم و شب جمعه کربلا نزدیک خیمه گاه روضه خوانی مفصل توی مقام صاحب الزمان ی سینه زنی کوچیک و آخر شب توی خیابون اطراف حرم ی قرار تغییر زندگی با پاسخ به سوالاتی که از قبل پرسیده شده بود روز جمعه عهد بستیم تو مقام صاحب الزمان عج شنبه در راه رفتن به کاظمین همه سینه زنی و گریه عجیب و غریب و با صفا وصف نشدنی انگار گم شدیم از بغل مادرمون منم از فرصت استفاده کردم همونجا دوباره همه حاجتمو خواستم از امام حسین علیه السلام رسیدیم کاظمین خونه ای که دیگ نگم براتون از قبل هماهنگ بود تازه صاحب خونه از کربلا با ما همراه بود تا جایی دیگ‌نریم‌مستقیم بریم خونش بعد ازاستراحت شب رفتیم حرم امام موسی کاظم و امام جواد علیهما السلام.ماهم که با ماشین رفتیم بقیه پیاده ثواب بیشتری نصیبشون شد حرمی که بوی مشهد و قم میده با چندتا از خواص علمای شیعه در طول تاریخ که اونجا مدفونن قرار شد فردا روز نیایم چون گرمه و شب رو تا نماز صبح بمونیم همونجا فرداش در طول روز در محل اسکان کاظمین با بچها حلقه عالمین داشتیم به جا حلقه صالحین یک سبک جدید واسه هم افزایی و کار تشکیلاتی انجام دادن انشالله بیشتر مورد الگو قرار بگیره فردا شبش دوباره رفتیم با یک جلسه مفصل هیئت المهدی (عج) بریز و بپاش از خاطره بازیای اشعار هیئت توی مشهد کنار پدر و پسر امام رضا علیه السلام فرداش رفتیم سید محمد سلام الله علیه و ذبح نذر گوسفند برای سلامتی بچها و بقیه حاجات از نور پایینتر شروع میکنیم برای رسیدن به حاجات کی به اینجا و ذبح گوسفند فکر کرده بود؟ ی موکب اهالی روستاهای اطراف کاشمر رفتیم چه همتی داشتند توی کشور غریب اونم نه کربلا و نجف کنار آرامگاه سید محمد سلام الله علیه با صفای روستایی خدمت میکردن به زوار این امام زاده بزرگوار رفتیم سامرا میثاق با امام زمان عج دیگه همه عهدامون همه کم کاریا همه بدیهکاریامون همه کم لطیفامون به امام حی و حاضر جلو چشام مرور میشد.... آخر زیارت سامرا اولین التهاب گروهی ایجاد شد یک نفر نیست... بلاخره پیدا شد و برگشتیم اسکان کاظمین تا فرداش بریم کوفه همه جا هم ماشین در اختیار دم درب خونه سوارمیشدیم تا رسیدیم کوفه اسکان اینجا کوچیک بود واسه جمعیت ما