هدایت شده از وردا
“وقتی مهتاب گم شد” اثری است به قلم “حمید حسام” که در آن “خاطرات علی خوش لفظ” را به رشته ی تحریر درآورده است. اما این خاطرات بیش از آن که شرح زندگانی وی باشد، یک تصویرسازی دقیق و دست اول از اتفاقی است تاریخی، که سرنوشت گروه گسترده ای از مردم ایران را تحت تاثیر قرار داد. زندگی “علی خوش لفظ” هم یکی از آن زندگی های پر فراز و نشیب است که در بحبوبه ی این حوادث، دچار تغییر شد. بریده‌ای از کتاب وقتی مهتاب گم شد رفیقی داشتم که می گفت: «اینجا جزیرۀ مجنون جای دیوانه هاست. دیوانه هایی که عاشقاند. عاشقانی که می خواهند از راه میانبر به خدا برسند.» تابستان سال ۱۳۶۵ بود و من با این رفیق راه، راه را گم کرده بودم. کجا؟ در جزیرۀ مجنون؛ وقتی که از خط برمی گشتیم. همان دمدمای صبح. گرما بالای سی درجه بود و رطوبت هوا بالای هفتاد درصد و ما برای رهایی از گرما و شرجی، بالاپوشمان، فقط یک زیرپیراهن سفید و خیس بود. آنجا، کسی را دیدم که کلاه پشمی زمستانی را تا پایین ابرو پایین کشیده و کنار نیزارها دراز به دراز خوابیده بود. نگاه عاقل اندر سفیهی به او کردم و به رفیقم گفتم: «راست گفتی که مجنون جای دیوانه هاست.»