🔺برای امیر تبریز
▫️همین چند روز قبل روز قبل تبریز برای یک جوان آمده بود، جوانی امروزی!
🔹اگر در جریان نبوده اید این کپشن کوتاه را از دست ندهید:
▫️از همان جوانهای نسل زِد، جوانی که گاهی کراوات میزد و گاهی زنجیر گردنی میانداخت، لباسهای رنگی میپوشید، عینک آفتابیاش مارک بود، بوی عطرش تا ساعتها هوای جایی که حضور داشته را پُر میکرد؛ از امیر حسینپور میگویم، همان جوانی که دکتر بود. جوانی که میتوانست بار سفر ببندد و به فرنگ رود برای ساختن قابهای رنگی رنگی. یا اصلا میتوانست در آغوش وطناش جای بگیرد و جایی هم نرود و مدام عکس و استوری از قشنگیهای روزش بگذارد!
🔹میتوانست آن شب وقتی فرمانده پایگاه همه را دعوت کرد تا جلوی یک نابرادر را بگیرند، بهانه بیاورد و بگوید به من چه! بگوید من کار دارم و نمیتوانم همراهتان بیایم.
بابا دستهایش را بهم فشرد وگفت:
🔸وقتی از پایگاه به امیر زنگ زدند که انگار چند نفر میخواهند بنرهای امام حسین(ع) را که به مناسبت محرم در میدان ساعت نصب شده است را آتش بزنند، طاقت نیاورد، لباس رزم پوشید و رفت. میگفت نابرادرها به امام حسین(ع) زورتان نمیرسدبه جان بنرهایش افتادهاید؟ پسرم دست خالی بود! آن نابرادر چند ضربه به او زد و چاقو به امام حسین(ع) زورتان نمیرسد به جان بنرهایش افتادهاید؟ پسرم دست خالی بود! آن نابرادر چند ضربه به او زد و چاقو به یکی از چشمهایش زده بود که شدت جراحت به قدری زیاد بود که بعد از 4 روز به شهادت رسید همان آرزویی که داشت....
#کانال_خبری_تحلیلی_حزب_الله
@hezboollah110