ضرورت ظرفیت شناسی انسان
سخن از ظرفیت انسان، یکی از بنیان های مهم انسان شناسی است.
امام علی ع می فرماید: هر ظرفی به آنچه در او می ریزید، پر می شود، مگر ظرف علم که با دانش، وسعت بیشتر پیدا می کند.
ظرفیت وجودی انسان، غیر متنهای است. اما ذهنیتی که از خود می سازیم، گاه کوچک تر از ظرف های مادی است، بسیار زود لبریز می شویم.
عصبانی می شویم انگار کاسه صبرمان کوچک بود
دانش را نمی خواهیم انگار ظرف دانش مان محدود بود
دنیا و خورد و خوراک لذت های آنی آن را می خواهیم انگار نامحدود هستند
یکی از اساتیدم می فرمود: «یک گوشی همراه فوق پیشرفته را در نظر بگیرید، با قابلیت های فراوان، دست انسانی که فقط برای تماس و پاسخ از آن استفاده می کند، او از این ظرفیت بی خبر است یا به دانش خود بی اعتنا است، ما انسان ها نیز از قوای خود، در حداقل استفاده هستیم».
در طول تاریخ به انسان از نوع زن، «ضعیفه» خطاب کردند شاید خود زنان نیز باور کردند -شاید- اما ظرفیتی که در وجود انسان نهاده است، وقتی رصد شود «قویه» بودن آشکار می شود، به عنوان نمونه کتاب «من زنده ام» می تواند ظرفیت و طاقت انسان زن که به ظاهر اسیر دست دشمن است را به خوبی نشان دهد، و شما را شگفت زده کند و صد البته این شگفتی اول راه است.
به راستی ما با این ظرفیت غیر متنهای وجودی خودمان چه می کنیم و بهره وری از خودمان را در چه سطحی در نظر گرفتیم؟
انسان را باید بر اساس ظرفیت وجودی او تعریف کرد، بر این اساس نه او حیوان گویا است نه فقط مدرک کلیات است که اینها بخش هایی سطحی از ظرفیت انسان است.
قوای انسان را باید از حالت بالقوه، بالفعل کرد، و آن را تقویت کرد تا ظرفیت خود را نشان دهد.
شما از حافظه کار بکشید، ببینید خدمت آن به شما چندبرابر می شود؟
بر قوه خیال کار کنید، ببینید که خدمتگذاری آن به عقل چه سان می شود؟
و.....
از حکیم فارابی به خاطر دارم که فرموده است: اکثر مردم عاقل بالقوه اند و متخیل بالفعل و چه بسا اکثرهم لا یعقلون قرآن نیز بدین معنا باشد.
غذای انسان بما هو انسان باید بدو برسد تا تقویت شود و گرنه حیوانی می شود که صورتی انسانی دارد یعنی زیست او را که بررسی کنیم و با زیست حیوانی مقایسه کنیم، تفاوتی چندان نمی بینیم و به تعبیر قرآن کریم گاه از حیوان هم پست تر زندگی می کنند بل هم اضل.
افسوس که بر همه چیز کار می کنیم مگر بر خودمان به تعبیر علامه حسن زاده آملی قدس سره در الهی نامه : الهی، ستاره شناس شدم و خودشناس نشدم؛ از رموز زیج و ربع مجیت واسْطُرْلاب باخبرم و از اسرار جام جم خویش بیخبر.
انسان بایدظرفیت وجودی خود را بشناسد و راه فعال کردن آن را فرا بگیرد به عنوان نمونه خواب را در نظر بگیرید، این چه حقیقتی است؟ آیا در دست ما است یا ما مانند تماشاگران فیلمی که پرداخته دیگران است، فقط یک تماشا چی هستیم، فیلسوف علم النفس می گوید، خواب در دست ما است و ما باید آن را پرداخته کنیم تا مانند تور شکار برای ما فایده مند باشد، او در الهی نامه می گوید: الهی، ان که خواب را حبالۀ اصطیاد مبشّرات نکرده است، کفران نعمت گرانبهایی کرده است، که دری از پیغمبری است.
اگر خودشناسی و خودسازی مراحلی داشته باشد، اولین پله آن و اولین منزل آن، بیداری است و خروج از عادت کردن به خود و بسند کردن به حضیض انسانیت و هم مرز بودن با حیوانات است.
این نکته در قرآن آمده است که آنان که خدا را فراموش کردند، خداوند آن ها را از خود فراموشی داد. در سوره حشر آمده است: وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ..... انسانی که از خود فراموشی داده شده به هر چیزی غیر از خود می پردازد و آمال او همه چیز است غیر از خود.....و چه ارتباطی است بین خود حقیقی انسان و خداوند سبحان، تحت هذا کنز....بر صاحبدلی بنما اقامت ز اوصافت بگوید تا قیامت.
حسینی کمال آبادی
صباح 22ج2 1444
25 دی 1401
قم المقدسة
@hkamal