در رابطه با فلسفه نگارش کتاب تشنه دانش به عنوان اولین یادداشت سال 1402 نکاتی را بیان می کنم: خوب فکر کنم دیگه به اندازه ای معروف هست که نخواهم به چارچوب کتابشناسی درمورد معرفی آن وارد شوم، شاید بسند به آنچه روی جلد آن آمده کافی باشد: تشنه دانش، راهنمای دانش اندوزی براساس زیست نامه علامه حسن زاده آملی قدس سره اثر این کمترین سید مرتضی حسینی کمال آبادی. بحث تشنگی و عطش نسبت به سعادت و کمال، اصلی مهم در موفقیت است، مولوی در این باره در دفتر سوم از مثنوی معنوی می گوید: آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست بعد از ابیاتی می فرماید: تا سقاهم ربهم آید خطاب تشنه باش الله اعلم بالصواب در واقع سیراب کردن کار خداوند است اوست حضرت ساقی، آن حضرت تشنگانی را که طلب آب دارند از شراب طهور سیراب می کند. حضرت علامه در غزلی به نام کشف محمدی ص چنین سروده اند: تشنه بسوی آب و خود تشنه ی تشنه است آب خدا گدا گدا کند؛ گدا خدا خدا کند طبیعتا آنان که تشنه نیستند و احساس عطشی ندارند تمنای سیرابی هم ندارند. از این رو عطش و طلب دو اصل همزاد و سرمایه سالک هستند، علامه حسن زاده می فرماید: منم آن تشنه دانش که گر دانش شود آتش مرا اندر دل آتش همی باشد نشیمن ها این بیت که نام کتاب هم از آن وام گرفته ام علاوه بر آنکه بر اصل عطش دلالت دارد بر عمق آن هم دلالت دارد، چرا که تشنگی در مراتب است، هستند برخی که به جرعه ای سیراب می شوند و هستند برخی که دریا دریا، عطش آنان را آرام نمی کند و دائما خواهان فراگرفتن بیشتر هستند، حضرت علامه در این بیت می فرماید چنین نیست که اگر دانش دشوار شود و بسان آتش شود، عطش من فروکش کن، من در میانه آن خواهم رفت و آنجا سکنی خواهم گزید و این عمق تشنگی او نسبت به دانش و فراگیری را می رساند. آنان که به اندک موفقیتی سیراب می شوند، درجه تشنگی کمی دارند و زود پیشرفت بیشتر را پس می زنند. در منظومه فکری علامه حسن زاده عنصر عطش و طلب به عنوان سرمایه مطرح گشته است و عدم عطش و طلب به عنوان بیماری بولیموس عنوان شده است، در این بیماری انسان نیاز به غذا دارد ولی اشتهایی ندارد و روز به روز به اضمحلال می رود. بر این اساس آنچه در انسان عطش به سوی کمال، ایجاد می کند، حقیقتی مهم است که به انسان سرمایه می دهد، من از آن به عنوان «حقایق سرمایه زا» یاد می کنم، یکی از آن حقایق داشتن الگو است، هنگامی که انسان، فردی ایستاده بر قله را به عنوان الگو برای خود برگزید، دائما ندای «تعال» به این معنا که بیا بالا و بالا از آن به گوش می رسد، ندائی که از کوی سعادت به گوش می رسد و انسان را پیشرفت می دهد. در واقع الگو ایجاد عطش، طلب و انگیزه در آدم می کند. عطش که آمد عناصر مانند طلب، انگیزه، جویندگی، همت و... در ادامه می آید و جوشش شروع می شود. رمان جاناتان مرغ دریایی اثر ریچارد باخ ترجمه کاوه میرعباسی که در نشر نی منتشر شده است، داستانی زیبا از این عطش و طلب است: در این داستان خواندنی، یک مرغ دریایی می خواهد فراتر از مرغان دریایی پرواز کند، او در دل توان پروازی که در بال هایش نهفته توانی مضاعف می دید که می تواند به پروازی برتر برسد، او زیست بوم مرغان دریایی و نوع پروازشان را خیلی سطح پایین می بیند آنان پرواز را فقط ابزاری برای رصد غذا و پرکردن شکم می دیدند (ص12) ولی جاناتان عطشی برای پروازهایی مضاعف دارد و در این راه رنجی فراوان می برد و بارها مورد نصیحت والدین و اطرافیان قرار می گیرد که به همین زیست بوم قناعت کند، باری که او این نصیحت به گوش می گیرد و ماننددیگران به تکه ماهی یا تکه نان هجوم می برد و تکه ای نصیب می برد آنرا به مرغ دریایی پیری می بخشد و حسرت می خورد که زمان خود را اگر برای فراگرفتن پرواز گذاشته بود، بهتر می شد، عطش پرواز او را به تمرین و شکست و تمرین و شکست و تمرین می برد و او پله های پرواز را یکی پس از دیگری طی می کند تا آنجا باری با سرعت صدو بیست مایل در ساعت مانند گلوله مستقیم از وسط بساط ناشتایی مرغان دریایی عبور کرد و برق آسا با سرعت صد و شصت در ساعت به مسیرش ادامه داد و بال هایش را گشود و به ارتفاع چهارهزار پا رسید و به سرعت دویست و چهارده مایل در ساعت رسید.... ادامه دارد.... @hkamal