✅ حکایت دیگه ای از دروغ بگم :
📜طولون یکی از سلاطین مصر بود ،
هم قدرت فوق العاده ای داشت و هم خدمات زیادی ارائه کرد
پسری به اسم احمد داشت، در سنین جوانیِ احمد اتفاق جالبی میفته .
جمعی از فقرا پشت در خانه بودن ، پدر احمد بهش میگه برو و از فلان اتاق قلم و دوات بیار تا حواله ای برا این فقرا بنویسم .
وقتی احمد وارد اتاق میشه تا قلم بیاره میبینه یکی از کنیزهای پدرش با غلامی مشغول گناه هستن . احمد بدون این که چیزی بگه قلم رو برمیداره و برای پدر میبره،
کنیز با خودش میگه حتما احمد این ماجرا رو برای پدرش تعریف میکنه و من بیچاره میشم.
به خاطر همین نقشه ای میکشه . میاد به پدر احمد میگه : پسرت قصد بدی نسبت به من داشته ولی من موافقت نکردم !
طولون تا این حرف رو میشنوه عصبانی میشه ، نامه ای به یکی از خدام خودش مینویسه
به این مضمون که هر کس این نامه رو برات آورد سرش رو قطع کن و برا من بفرست !
پسرش رو صدا میزنه و این نامه سربسته رو بهش میده که برای اون خادم ببره !
احمد هم بی خبر از ماجرا راه میفته،
کنیز احمد رو میبینه که داره جایی میره
میاد و ازش میپرسه کجا میری؟
احمد میگه پدرم نامه ای برا یکی از خادمینش نوشته و به من گفته براش ببرم ،
کنیز هم برا این که نافرمانی احمد رو نشون بده و پدرش رو عصبانی تر کنه میگه نامه رو بده من میبرم ، احمد هم قبول میکنه .
کنیز نامه رو به همون غلام میده که باهاش رابطه نامشروع داشته .وقتی نامه به دست اون خادم میرسه در جا سر این غلام رو قطع میکنه و برا طولون میفرسته !
وقتی طولون سر غلامش رو میبینه میفهمه پسرش احمد سالم و بی گناهه
◀️احمد رو میخواد و حرفهای کنیز رو بهش میزنه و احمد هم کل قضیه رو میگه .
و طولون کنیز دروغگو رو میخواد و اون رو هم به قتل میرسونه !
#آثار_گناه
#اثر_سوم
#کوتاهی_عمر