فرض کنید دختر یک خانواده ثروتمند هستید در تبریز...
با یک طلبه ساده ازدواج میکنید و به خاطر ادامه تحصیل همان طلبه ساده راهی نجف میشوید
گرما و غربت شهر نجف را در نظر بگیرید، خدا به شما فرزندی میدهد بعد این فرزند میمیرد
بعد دوباره فرزند میدهد دوباره در همان بچگی میمیرد!
دوباره فرزند میدهد دوباره....!!
این در حالیست که فقر گریبانتان را گرفته در حدی که یکی یکی اسباب خانه را میفروشید حتی رختخواب!...
همسر علامه طباطبایی همیشه مرا به فکر میبرد علامه درباره ایشان گفته بودند من نوشتن المیزان را مدیون ایشانم و نیز گفتند
اگر صبر حیرت انگیز همسرم نبود من نمیتوانستم ادامه تحصیل بدهم
صبر حیرت انگیز؛ نوشتن المیزان
علامه نه تعارف داشته و نه اغراق میکند
علامه در جایی فرموده بودند ایشان وقتی در قم رو به حضرت معصومه (سلام الله علیها )سلام میدادند من جواب خانم را میشنیدم
و همچنین هنگامی که زیارت عاشورا میخواندند من جواب سلام امام حسین علیه السلام را میشنیدم
همیشه به جایگاه او حسرت میخورم