مادران میدان جمهوریت
✍مریم برزویی
🏷بخش اول
چراغ اول
🔹️۱۰_۱۵ روز مانده بود به انتخابات دست به زانو گرفتیم و یک یا علی گفتیم و از جایمان بلند شدیم. باری روی دوشمان احساس می کردیم و باید با هم به مقصد می رساندیم.
خانم عباسی می گفت:«امسال شرایط انتخاب با سال های قبل فرق می کنه. پس شیوه دعوت ما هم باید فرق کنه. این دفعه باید یک جور دیگه بریم برای دعوت مردم.»
می دانستیم باید مدل ورودمان فرق کند. اما اولش خیلی نمی دانستیم باید چه کار کنیم.
خانم معراجی می گفت:«بهتره دست دست نکنیم و یک کانال راه بندازیم برای شروع و از شیوه ی دعوت مردم به انتخابات حرف بزنیم. تا خدا بقیه راه رو نشونمون بده.» حق با خانم معراجی بود. کانال مادران میدان که متولد شد و کار پاگرفت، کم کم مسیر برایمان روشن شد.
هر روز تلاش می کردیم با مطالعه منابع مختلف، از جمله کتاب، سایت، مراجعه به سخنرانی های اساتید، مطالبی را گردآوری و با هشتک های مرتبط توی کانال بارگزاری کنیم. هشتک هایی مثل: من رای می دهم، شبهه، دستاورد، چرا رای بدهیم، انتخاب درست و... . هرکدام ازین مطالب هم در قالب های متنوعی مثل عکس نوشته، پادکست، روایت، فایل کوتاه متنی و...در اختیار مخاطبان قرار می گرفت.
🔹️یک شب یکی از خانم ها برای نماز توی یک روستا توقف کرده بود و این توقف شده بود بهانهٔ گفت و گویش با مردم سر انتخابات. وقتی از تجربه ی ارتباط و گفت و گویش با مردم حرف می زد و میم گفت:« بچه ها من امشب برای اولین بار چشم تو چشم با مردم در مورد اهمیت انتخابات حرف زدم. حرف هامو شنیدن. شک و شبهه های دلشونو ریختن بیرون و دلم روشن شد به ادامه این کار.» راستش کار او دل ما را هم روشن کرده بود. کم کم داشت مسیر تازه ای برای دعوت مردم توی ذهن مان جان می گرفت.
🔹️فردای آن روز دست به کار شدیم و یک گروه دست و پا کردیم. اسمش شد گروه هماهنگی انتخابات.
روزهای اول از اهمیت حضور در انتخابات و دعوت مردم به شرکت در انتخابات می گفتیم. کم کم بچه ها وارد گود شدند. هر روز عده ای به نقاط مختلف شهر می رفتند و پای صحبت مردم می نشستند. بعد هم نقل خاطراتشان را توی گروه می آوردند و بقیه را تشویق به میدان رفتن می کردند.
طاهره می گفت:« دیشب رفته بودیم محله امامزاده اولش مردم تحویل مون نمی گرفتند. می گفتن از طرف فلان کاندیدا اومدین. پول گرفتین. چند دقیقه ای که حرف می زدیم و از خودمون و دغدغه هامون می گفتیم دلشون نرم می شد و می نشستن به درد و دل.»
فاطمه می گفت:« وقتی پای درد و دل نشستیم، فهمیدیم مردم چه قدر دلشون می تپه برای انقلاب، ولی از شرایط اقتصادی گله دارن و این شده بهانه نیومدن پای صندوق.»
دوست دیگرمان از هیاهوی رسانه های بیگانه وسط فکر و ذهن مردم می گفت. وقتی به چشم دیده بود که چه جوری سمپاشی دشمن ذهن مردم را نسبت به نظام خراب کرده بود. او هم به همراه دوستانش تلاش کرده بود تا قدری این سم ها را بشوید.
🔹️حالا گروه مادران میدان انتخابات شده بود محفل این گپ و گفت ها و گذاشتن قرار و مدارهای دوستان.
صبح اول هر روز، قول و قرارها ردیف می شد و هرکس گروهش را برمی داشت و می زدند به دل کوچه، خیابان، مسجد، امامزاده و پارک های شهر.
آخر شب هم روایت دیدار ها و گفت و ها را جمع می کردیم و می گذاشتیم توی کانال مادران میدان انتخابات و از کانال به هرجا که دستمان می رسید.
رفتن روایت ها روی گروه های مختلف داشت کار خودش را می کرد.
حالا دیگر جمع کوچک شهرمان روز به روز داشت بزرگ تر می شد.
یک روز صبح که پیام های ارسالی به کانال را نگاه می کردیم، خانمی از قزوین پیام داده بود و نوشته بود:« من دیروز به همراه خانومای محله مون رفتیم برای روشنگری و با مردم در مورد انتخابات صحبت کردیم.» بعد هم مو به مو روایتش را نوشته بود و همراه عکس برایمان فرستاده بود.
هر روز که می گذشت، طول و عرض مادران میدان داشت بیشتر کش می آمد.
افرادی از شهرهای مختلف ایران به جمع مان اضافه می شدند و برای حضور در جمع مادران روشنگر توی شهر و روستا و محله خودشان اعلام آمادگی می کردند.
🔹️وقتش رسیده بود که این کار گسترده را سر و سامان بدهیم و دستی به سر و رویش بکشیم.
اولین آجرهای گروه مادران میدان کشوری را دانه دانه گذاشتیم. افرادی از سراسر کشور عضو گروه شدند. مناطق مختلف تهران، اصفهان، قم، بوشهر، کرمان، مشهد و...
حالا هر روز توی این گروه کوچک جمع می شدیم و طرح ها را می گذاشتیم روی میز. محور اصلی، گفت و گوی چهره به چهره با مردم بود. هر شهر بنا بر شرایط منطقه و بوم خودش یک شکل و شمایلی برایش اجرا می کرد.
📝 *منتشر شده در شماره دوازدهم مجله دانشمند اولین مجله تخصصی پیشرفت کشور*
🚩 به کانال
#حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
➕
@hoseinieh_honar_sabzevar