#سیره_علما
....روزی يک پول
🔸 آیت الله العظمی محمد رضا طبسی نجفی: در دوران کودکی و نوجوانی در طبس، صبحها برای درس تفسیر و فقه به مسجد آقامیرزا ابوالحسن جندقی می رفتم. پدرم برای تشویق من به سحرخیزی و برای اینکه با او به مسجد بروم، روزی یک پول(چهل پول مساوی با یک ریال بود) میداد.
🔸 بدین ترتیب به سحرخیزی و رفتن به مسجد عادت کردم و منش من شد، پدرم در حق من بسیار دعا می کرد و می گفت: «امیدوارم هرکجا باشی، نانت گرم و آبت سرد باشد.» آن روزها معنای حرفش را درک نمی کردم؛ ولی اینک آثار دعای او را با تمام وجود لمس می کنم.
🔸 هنگامی که پدرم رحلت کرد، ما هفت برادر و خواهر بودیم؛ چهار پسر و سه دختر، سهم الارث من شصت تومان شد؛ ولی بحمدالله در همه جا صاحبخانه بودم و در نهایت راحتی و عزت به سر برده ام.
🔸 در پانزده سالگی، از طبس به مشهد هجرت کردم و مشغول تحصیل در حوزهٔ علمیهٔ مشهد شدم، صبح ها برای درس لمعهٔ سیدمحمدباقر آستانه از مدرسهٔ سلیمان خان بالا خیابان، منزل او می رفتیم.
🔸 روزی یک ورق از لمعه تدریس می کرد، گاهی به قدری دو اتاق پر از جمعیت می شد که ما بیرون و روی برف می نشستیم و درس گوش میدادیم، درسی تقریباً دو ساعت طول می کشید، آن موقع تقریباً هجده سال داشتم.
🔸 هفت نفر در یک حجره مدرسهٔ فیضیه، برادرانه باهم زندگی میکردیم، هنگامی که شهریه می گرفتیم، همه را در کیسه ای می ریختیم تا هر کس هر چه برای شام و نهار میل دارد، بخرد، روزهای پنجشنبه و جمعه برای استراحت و تفریح به بیرون قم می رفتیم.
🔸 گاهی اوقات سید محمد تقی خوانساری و سید احمد خوانساری را با خود به باغ می بردیم، گاهی هم سید علی یثربی و گاهی سید محمد حجت را می بردیم، هنگام ظهر در همان باغ، هر یک از ما هفت نفر جلو می ایستاد، بقیه به او اقتدا می کردیم. این هفت نفر، من بودم و سید محمد بروجردی، شیخ علی اصغر صالحی، سید محمد قزوینی و...
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان
╭┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╮
🆔
@howzehfarhang🇮🇷
🌐
farhangi.hozehkh.com
╰┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╯