طلب حلالیت
دوجوان با تیپ و ظاهر غیرمذهبی و چندتا خالکوبی روی دستاشون، کنار همدیگه ایستاده بودند و اشک میریختند...
هر چند دقیقه، چیزی درِ گوش همدیگر میگفتند و شدت گریه کردنشان بیشتر می¬شد! رفتم کنارشان ایستادم، بعد چند دقیقه بهشان گفتم: تسلیت میگم، انشاءالله با شهدا محشور بشید... این حرف را که زدم گریه یکیشون بیشتر شد! از نفر کناریش پرسیدم: حرف بدی زدم؟!
گفت: نه! ما قبل از شهادت آقای رئیسی خیلی ازش بد میگفتیم! در جمع خودمان و بین رفقا و فامیل همیشه مسخرش می¬کردیم! هرکسی ازش دفاع میکرد بهش میگفتیم: «یک رئیسجمهور شش کلاسه که حرف زدن بلد نیست، دیگه دفاع کردن نداره»!!! اما حالا که دیدیم همین آدمی که بهش میگفتن شش کلاسه، جانشو گرفت کف دستش تا برای مردم کار کنه، مرد بود اما آنهایی که ادعا داشتند دکترا دارند و حرف دنیا رو بلدند، مردم براشون عین خیالشونم نبود. فهمیدیم بی معرفتی کردیم در حقش!
امروز اومدیم برا طلب حلالیت. محشور شدن با شهدا پیشکش، دعا کن حلالمون کنه ...
علی مینایی، سوم خرداد ۱۴۰۳
مشهد، خیابان امام رضا علیهالسلام،ساعت ۱۶:۳۰خراسان شمالی
#شهید_جمهور
https://eitaa.com/hoze_nkh