ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ‌ (۳۹) وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِينَ‌ (۴۰) خیلی از اصحاب یمین از پیشینیان‌‌اند و خیلی‌‌‌‌‌‌هاشان از پسینیان. راجع به پیشینیان و پسینیان قبلا صحبت شد. مطابق آن صحبتها، معنای آیه این میشود که خیلی‌ها چه در میان پیشینیان و چه در میان پسینیان جزو اصحاب یمین خواهند شد و به فلاح خواهند رسید. یعنی شانس رسیدن به این مقام در گذشته و بعد یکسان است و اتفاق خاصی که به زعم ما غیبت حجت خدا بود روی آن تاثیر مستقیم ندارد. چون لازمه خوشبختی اجمالی، دوری از شقاوت و بدکاری اصحاب شمال است – که در آیات بعد تشریح خواهد شد - و با عمل اجمالی به شریعت و فطرت حاصل میشود و تربیت خاص الهی را که ویژه مقرّبان است نیاز ندارد و به دستگیری باطنی حجت خدا(عج) منوط نیست. پس بابش باز بوده و هست. خلاصه اینکه خوبان همیشه بوده و خواهند بود و همیشه تعداد قابل اعتنایی از آنها هستند. بخلاف مقرّبین که کم کم نایاب میشوند. اما در هرحال در همه دورانها امکان تعالی و تقرب فراهم است. این گوی و این میدان! البته اینرا هم عرض کنیم که آنها که گفته‌اند مقصود از اولین، امتهای گذشته است و آخرین، امت اسلام؛ مقرّبین را هم اوصیای انبیاء دانسته‌اند که چون تعداد انبیاء گذشته بسیار بوده قهرا اوصیاء ایشان هم زیادتر بوده‌اند اما این امت تنها دوازده‌‌‌ وصیّ دارد که بسیار کم است. اما این سخن چنگی بدل نمیزند بخصوص که دایره مقرّبین را خیلی تنگ کرده است و با روایات هم سازگار نیست. نورالثقلین از رسول خدا(ص) روایت میکند که پس از خواندن این آیه فرمود امیدوارم که نیمی از بهشت مسلمین باشند. احتجاج از امام صادق(ع) روایت میکند که اهل بهشت صد و بیست صف‌‌اند که هشتاد صف آن از مسلمین‌‌اند. *** وَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ‌ (۴۱) اما اصحاب شمال، وای بر اصحاب شمال! این گروه سوم، بدبختانی هستند که عاقبتشان به جهنم ختم شده. چرایی‌‌‌‌‌اش الان میآید. عبارت "اصحاب شمال" تنها همین یکبار در ‌‌‌‌قرآن بکار رفته و عبارت اخرای همان "اصحاب مشئمه" است که در اوائل همین سوره آمده. اینکه چرا این شوم بختان به نام "اصحاب شمال" نامیده شده‌اند گویا به این دلیل است که "شمال" دست چپ و در مقابل "یمین" که دست راست و منسوب به یمن و اقبال و خجستگی است، نماد بدبختی و بدعاقبتی است. چنانکه خداوند در جای دیگر از ایشان به عنوان کسانی نام میبرد که نامه اعمالشان را بدست چپشان میدهند: وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ [سوره الحاقة : 25] آنکس که کتابنامه‌‌‌‌‌اش را بدست چپش دهند گوید کاش این کتاب را هرگز بدستم نمیدادند. عیاشی از امام صادق(ع) روایت میکند که هرکس عمدا امام را انکار کند از اصحاب شمال است. تفسیر قمی نقل میکند که دشمنان اهل بیت(ع) جزو اصحاب شمالند. فِي سَمُومٍ وَ حَمِيمٍ‌ (۴۲) وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ‌ (۴۳) لاَ بَارِدٍ وَ لاَ کَرِيمٍ‌ (۴۴) هستند در میان بادی سوزان و آبی جوشان؛ و دود سیاهی چون سایه بان؛ که نه خنک است و نه فایده رسان. إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذٰلِکَ مُتْرَفِينَ‌ (۴۵) آنها پیش از این از رفاه زدگان بودند. از اینجا شروع میکند به بیان دلیل جهنمی شدن این گروه و به همین دلیل این آیات اهمیت ویژه‌ای دارند و از آیات تربیتی و هدایتی‌اند و از این حیث از ماقبل کاملا ممتازند. گویا آنچه پیشتر آمد به منزله تمهید و مقدمه چینی برای بیان این بخش از سوره‌‌اند. اولین دلیل بدبختی ایشان این است که از "مترفین" بوده‌‌اند. "مترف" یا نعمت زده، کسی است که مست نعمت دنیا شده و شکرانه نعمت که طاعت خداست را فراموش کرده باشد. ظاهرا "اتراف" صفت ویژه اغنیاست و با فقر قابل جمع نیست. یعنی پولدار بیخدا را "مترف" گویند. پس پولدارها حواسشان بیشتر جمع باشد چون خطر برای آنها بیشتر است و معذوریتی که برای فقراء از بعضی جهات هست – مثلا در روایات است که نوافل را ایشان اگر نخوانند طوری نیست یا اگر نتوانند بخاطر فقر در انفاق و جهاد شرکت کنند طوری نیست – این معافیتها برای اغنیاء نیست و ثروت میتواند برای ایشان قدم اول جهنم باشد. البته توجه بفرمایید که صرف پولداری اتراف نیست و جمع پولداری با بی دینی است که اتراف را درست میکند چنانکه هم در میان انبیاء(ع) افراد متمکن بوده است هم در میان امامان(ع) و هم در میان اولیاء خدا. البته در میان ایشان افراد فقیر یا برهه‌های فقر هم بسیار بوده است. پس صرف مال که فعل الله است و به هرکس بقدری که صلاح دیده یا امتحان او بوده، داده، ممدوح یا مذموم نیست و اینکه آن فرد با آن مال یا آن نداری، چه میکند او را ممدوح یا مذموم میسازد.