<🕊🍃› ‌- - دستش رو محڪم گرفتم.... گفتم : بحثو عوض نڪن... این سوختگے دستت چیه هادی ؟! خنــدید... سرشو پایین انداخت و گفت : یه شب شیطون اومد سراغم... منم اینجورے ازش پذیرایے ڪردم... «شهید‌هادےذوالفقارے» - - 💛⃟🍃¦⇢ 💛⃟🍃¦⇢ ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜•@ibrahim_hadi