بانی جنگ جمل داشت تماشا می کرد تیغ در دست حسن حل معما می کرد رجز حیدری اش بود که غوغا می کرد روی لبـهای علی خنده شکوفا می کرد ناگهان از وسط معرکه این صوت آمد سر بدزدید، حسن نه، ملک الموت آمد به علی رفته که تیغ سخنش برنده ست مثل زهرا چقدر خطبه ی او کوبنده ست اینکه در جنگ جمل زلزله ای افکنده ست به گمانم دو سه تا قلعه ی خیبر کنده ست رجزش ولـولـه ای در دل صحرا انداخت نیـزه ی او شتـر سرخ جـمل را انداخت روزها ذکر من این است و همه شب سخنم شـیـعـه ی حـیـدر و مدیون امام حسنـــم : او کریم است و بدنبال گدا میگردد کار صد حاتم طائی به درش نوکری است بنویسید به هر خاک بقیع این مصرع بی حرم ماند بفهمند حسن مادری است سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، . اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج"🤲* 🇮🇷   https://t.me/imamsajjad    تلگرام        خیریه امام سجادعلیه السلام    https://chat.whatsapp.com/EAgiMS72w7EDQM0fK06PPK     واتساب سلام فرمانده ‎eitaa.com/imamsajjad