#حدیث
#داستان
💠 روزی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ از مدینه طیّبه بیرون رفت که دید مرد عربی سر چاهی برای شتر خود آب میکشد.
🔺 فرمود: آیا کسی را اجیر میخواهی که برای شترت آب بکشد؟
◀️ عرض کرد: بلی، به هر دلوی سه خرما اجرت میدهم.
🔵 حضرت راضی شد و یک دلو آب کشید و سه خرما اجرت گرفت. سپس هشت دلو دیگر کشید که ریسمان قطع شد و دلو به چاه افتاد.
🔴 مرد عرب غضبناک شد و با جسارت به صورت مبارک رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ سیلی زد!
🔴 آن بزرگوار دست خود را میان چاه کرد و دلو را بیرون آورد و خود راهی مدینه شد.
🔺 چون اعرابی این حلم و حسن خلق را از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ دید دانست که آن حضرت بر حق بوده است. بنابراین با کاردی، دستی را که به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ جسارت کرده بود قطع نمود و غش کرد و بر زمین افتاد.
🔺 در همان حال قافلهای از آن راه میگذشتند. مرد عرب را بدین حال دیدند. چون آب به صورتش پاشیدند به هوش آمد. گفتند: تو را چه شده؟
🔺 گفت: به صورت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ سیلی زدهام. میترسم که دچار عقوبت شوم! پس برخاست و دست قطع شده خود را به دست دیگر گرفت و در پی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ راهی مدینه شد.
🔺 در مدینه به سلمان برخورد و ایشان وی را به خانة فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ برد.
🔺 در آنجا پیامبر خدا نشسته و حسین را روی زانو جای داده بود. اعرابی جلو رفت و عذر خواهی نمود.
🔺 پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: چرا دستت را قطع کردهای؟ گفت: من دستی را که به صورت نازنین شما سیلی زده باشد نمیخواهم.
🔴 پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: اسلام بیاور و به یگانگی خدا اقرار کن!
🔺عرض کرد: اگر شما بر حقّید دست قطع شدة مرا به حال اوّل برگردانید و شفا دهید.
🔺 پیامبر دست قطع شدهاش را به موضع خود گذاشت و فرمود: «بسم الله الرحمن الرحیم» و نفسی کشید و دست مبارک خود را به موضع قطع شده مالید. دست مرد عرب به حال اوّل بازگشت و او شهادتین به زبان جاری کرد و اسلام آورد.
منبع: ستارگان درخشان، ج ۱، ص ۲۳.