فارِس
ماجرای‌تحول‌من: قسمت7⃣ دیگه فقط تذکر میشنیدم از خاله عمو مامان بابا آبجی... دوست و رفیقا! دیگه فقط
ماجرای‌تحول‌من قسمت8⃣ از اون روز حداقل دیگه موهام پیدا نبود ! حالا از بقیه میشنیدم باید چادر سر کنم چون دیگه بزرگ شدم... از فوت مادر بزرگم دیگه همش چادر سر میکردم. و اگه در می آوردمش احساس بدی داشتم.. گذشت و گذشت.. سال ۱۴۰۱ فتنه مهسا امینی اون موقع من تصمیمو گرفتم طرف کی باشم؟ در مقابل امام زمان وایسم یا کنارش؟ طرف حق باشم یا ناحق !... از اون روزا من کامل عقایدمو و اهدافم رو پیدا کردم.. https://eitaa.com/joinchat/4250141144C350e75f292