|مِــــــــعــــــــراج|
|مِــــــــعــــــــراج|
صدایش را توی گلویش انداخت و ابروها را گره کرد و گفت از مرگ که نمیترسید؟ چشم هایمان که جوابش را داد با صدایی آرامتر گفت چون اگر که شهید نشوید باید بارها بمیرید....