بچّه👶🏻 که بودم، مادرم برایم جوجه🐤 میخرید و من نگران پرورش جسم شان بودم. آنها علاقهای به بازی کامیپوتری💻 نداشتند، با دود و دَم🚬، غریبه بودند و اعتیاد در کمینشان نبود. جوجههای طلایی🐤 من، افسرده نمیشدند و من، غصّۀ بیخداییِ آنها را نمیخوردم. آنها همه پرورشگاهی بودند. در دستگاه به دنیا آمده بودند و هیچ کدام، پدر و مادرشان را نمیشناختند تا بخواهند به والدینشان بیاحترامی کنند. ادب در میان این جوجهها🐤، معنایی نداشت. نمیتوانستند حرف بزنند تا چه برسد به حرف زشت. آنها فقط یک کلمه بلد بودند: «جیک جیک»...جوجههای من🐤، وقتی بزرگ میشدند، فکر مدل دادنهای آنچنانی به پَر و بالشان نبودند؛ زیرا آنها تلویزیون📺 تماشا نمیکردند که این بازیکن فوتبال⚽️ و آن بازیگر سینما را الگوی خویش قرار بدهند. جوجههای من، تلفن همراه📱 هم نداشتند تا پیامکبازی کنند و با دوستانشان برای فلان مهمانی، قرار بگذارند. جوجهها، چَت کردن، بلد نبودند. نشانی ایمیل هم نداشتند که کسی برایشان عکس و قصّه بفرستد. نشانی فیس بوک هم نداشتند و در هیچ یک از شبکههای اجتماعی، عضو نبودند...
...حالا که بزرگ شدهام، بچّههایی👦👧🏻 دارم که باید هم جسم و هم روحشان را پرورش دهم؛ آیا دغدغۀ من برای پیدا کردن راه تربیت فرزندانم، به اندازۀ نگرانیام برای پرورش جوجه هایم نیست؟
📚مقدمۀ کتاب «منِ دیگرِ ما»
😊برای یادگرفتن مهارتهای تربیت فرزند 📚
#من_دیگر_ما نوشتۀ استاد
#محسن_عباسی_ولدی رو تهیه و مطالعه کنید یا این که در پویش
#ایران_جوان_بمان همراهمون باشید🔻🔻🔻
🌐
https://iranjavanbeman.ir
https://eitaa.com/joinchat/632029338Cb8a48cecf1