افرین برایران دوستی ومردم دوستی امیرکبیر
سفیر انگلیس در ایران میگفت: روزی سواره در خیابان تهران میگذشتم. دیدم امیر [کبیر] با کوکبه جلالش میگذرد. پیاده شدم. امیر ملتفت شد. ایستاد تا به او رسیدم. با یکدیگر به بازدید ساختمان قراولخانهها رفتیم.
دیدم بالای هر قراولخانه بیرقی از شیر و خورشید است.
پرسیدم: مگر اینجا تهران و مرکز ایران نیست؟
گفت: چرا.
گفتم: برای نشان دولت یک بیرق کافی است. این همه بیرق برای چیست؟!
گفت: آن قدر بیرق از ایران بلند کنم که بیرق شما در آن میان گم شود.
دیدم عجب کلهی غیور بلندهمتی دارد و دانستم با او نمیتوان وارد معامله شد!
مأخذ
امیرکبیر و ناصرالدینشاه ص 543 و 544. به کوشش سیدعلی آل داود. انتشارات دکتر محمود افشار. تهران 1398
🏝
eitaa.com/iranoiraniyan
کانال را اگر می پسندید به عزیزانتان معرفی کنید