«من به آن نفس مطمئنه رسیده بودم»
«... ایشان به حقایق فیض کاشانی و مقامات معنوی خواجه عبداللّه انصاری خیلی علاقه داشتند. یک مدت پیش ایشان می رفتیم، مرتب روی این چند کتاب کار می کردند و می فرمودند: وقتی آدم با خدا باشد گوشش به دنیا و عوالم آن نیست ... در روزهای آخر عمرشان که به دیدنشان رفته بودم فرمودند: «من دیشب خدمت جدّم رسول اللّه رسیدم و مرتبه نفس مطمئنه را مشاهده کردم. گریه می کردند و می گفتند: من نمی خواستم برگردم ولی نمی دانم چه شد که به زندگی برگشتم. دیشب از جدم رسول اللّه خواستم که حضرت علی(ع) را ملاقات کنم و یک دفعه دیدم در باز شد و حضرت امیر وارد شدند. دستم را روی شانه حضرت انداختم گفتم: یا مولا امیرالمؤمنین! من می خواهم خدمت شما برسم. حضرت علی لبخندی زدند گفتند: تو هستی؟ خلاصه ایشان مرتبا گریه می کردند و می گفتند: من چرا برگشتم؟ من به آن نفس مطمئنه رسیده بودم ...»
«وصیتنامه» این بانوی شریف سراسر از حدیث نبوی و دعوت به جاده مستقیم حق و پرهیزکاری و ... است. ایشان در خلال سفارشات، آیات قرآنی را به تناسب سخنان خویش آورده و این نشان دهنده دید عمیق و پیوند دیرینه این مجتهده با قرآن و زندگی است. البته هدف از نگاشتن وصیت را به گونه ای می داند که بر طبق فرمایش پیامبر اکرم(ص) هر کس که در هنگام مرگ وصیت خود را به بهترین وجه انجام ندهد این نشانه نقص در عقل و مروت او است.
✳️مبلغه های بین الملل ، جبهه واحد طلاب خواهر زبان دان
🆔
@islam_4_all