❇️وقتی در روانشناسی،
آمریکایی زده می شویم!❇️
در دنباله مباحث راجع به لزوم بازخوانی نیازهای فرهنگی، بومی، و اسلامی و پایه گذاری یک علم روانشناسی مبتنی بر نیازهای خود امروز میخواهم به بخش دیگری از شواهد گستره روانشناسی آمریکایی اشاره کنم.
نتیجه یک تحلیل محتوا (آرنِت، 2008) از پژوهشهای منتشر شده در مجلات انجمن روانشناسی آمریکا (APA) نشان میدهد که 68 درصد نمونههای مطالعاتی این تحقیقات، آمریکایی (آن هم نه همه آمریکاییها؛ بلکه دانش آموزان دبیرستانی)، 28 درصد دیگر کشورها؛ اعم از کانادا و برخی کشورهای صنعتی اروپا، 3 درصد آسیایی، حدود 1درصد آمریکای لاتین، و کمتر از 1 درصد آفریقای هستند! پس 96 درصد تحقیقات در آمریکا و اروپا انجام شده است. این به چه معنی است؟
یعنی یافتههایی که روی دانش آموزان آمریکایی انجام شده تبدیل به یک یافته علمی جدید میشود، و بعد راجع به قانونمندی حاکم بر انسان نسخه پیچ میشود و میآید این سردنیا و به من آموزش داده میشود که
– «تو اینگونه عمل کن!»
– «با فرزندت اینگونه باش!»
– «با همسرت آنگونه باش!»
بعد میپرسم «بر چه اساسی باید اینگونه و آنگونه باشم؟»
– جواب میدهند «پژوهشها نشان داده!»
میپرسم «پژوهشها کجا نشان داده؟»
– میگویند « در آمریکا نشان داده است!».
آیا انسان آمریکایی، مرد آمریکایی، زن آمریکایی مساوی و شبیه مرد و زن آسیایی و ایرانی است؟!
آیا مرد و زن ایرانی با همان فرهنگ آمریکایی بزرگ شده با همان ارزشها؟!
ما اشتراکات انسانی را انکار نمیکنیم ولی این تفاوتهای فرهنگی چه؟
– آیا احساس یک انسان آمریکایی و یک انسان ایرانی در کلانسازههایی چون «سلامت روان»، «شادکامی»، «آرامش»، و «رضایت از زندگی» به یک گونه است؟
– او از چه شاد میشود و من از چه؟ او با چه به رضایت میرسد و من از چه؟
کدام علم میخواهد عهدهدار مطالعه حالات و نیازهای روانی یک انسان ایرانی اسلامی باشد؟
به نظر شما چقدر میتوانیم به یافتههایِ ترجمه شدهی روانشناسیِ امروز اعتماد کنیم؟
و چقدر نیازمند تدوین روانشناسی درون فرهنگی و روانشناسی اسلامی هستیم؟
حجت الاسلام والمسلمین دکتر حمید رفیعی هنر
باتشکر 🌺
انجمن روانشناسی اسلامی
@islamicpa