🔻 | ناگفته‌های مادر شهید «سعید پایروند» از آخرین بدرقه فرزندش 🔹 «یک شب، بعد از اتمام دعای کمیل با سعید به مزار شهدا رفتیم، به قطعه آخرین که رسیدیم، سعید ایستاد. گفتم: سعید جان چرا ایستادی؟ گفت: مادر، اینجا که می‌بینی، خانه من است و مرا اینجا دفن خواهند کرد. یک لحظه ناراحت شدم... 🔹 سعید که مرا ناراحت دید، خندید و با خنده اشکهایم را پاک کرد و مرا در آغوش گرفت و گفت: مادر من شوخی کردم. من کجا شهادت کجا، خلاصه تلاش کرد تا من را آرام کند. در راه برگشت به خانه بودیم که از سعید پرسیدم چند روز در مرخصی است و مجددا کی به جبهه برمی‌گردد؟ سعید هم بلافاصله گفت: مادر فردا ساعت ۴ بعدازظهر می‌روم. 🔹مادر شهید پایروند از حال و هوای آخرین بدرقه فرزندش به جبهه می‌گوید: بعد از جمع کردن وسیله‌هایش، فرزندم روبوسی و خداحافظی کرد. وسط حیاط بود که صدایش کردم، سعید برگشت به من نگاه کرد و گفت بله مادر. گفتم هیچی دوباره خداحافظی کرد و رفت، ولی من تا ۳ بار مجدد صدایش کردم. آخرین بار آمد نزدیکم و گفت مامان چرا صدایم می‌کنی گفتم سعید جان تو که خودت می‌دونی من دیگه برای آخرین باری که تو را می‌بینم. یک بار دیگر راه برو. من قد و بالای تو را ببینم بعد خداحافظی کنیم .» 🔹بعد از گذشت اعزام فرزندم، اول اسفند ماه بود که پیکر مطهرش را آوردند و پس از تشییع، دقیقا ساعت ۴ بعدازظهر روز پنجشنبه به خاک سپرده شد و آن هم دقیقا جایی که قبلا خودش نشان داده بود.» 🔹 آنچه می‌خوانید ناگفته‌های مادر شهید «سعید پایروند» از فرزندش است که تقدیم حضورتان می‌شود. 🌐 لینک مطلب @issar_qazvin