🔻
#مهر_دختری | ماجرای خواندنی پدری که از دخترش خواست بعد از شهادتش
#شعر بخواند!
🔹همزمان با سالروز ولادت حضرت معصومه (س)و روز دختر؛ خاطره پدر و دختری دلنشین شهید «محمدعلی برجی»: پدرم برگه شعری با مضمون شهادت را به من داد و گفت آوردهام تا تو آن را حفظ کنی. شاید لازم شد که یک روز تو این شعر را برای من بخوانی من که اصلا نمیدانستم، مفهوم شعر چیست با خوشحالی کاغذ را از او گرفتم ولی یک دور که شعر را خواندم دلم گرفت؛ بعد از شام سراغ شعر رفتم تا آن را بخوانم و حفظ کنم.»
🌷بابا چه با محبت در آغوشم کشیدی/
همون شبی که فرداش مثل عقاب پریدی/
پرواز آخرت بود بابا خبر نداشتم/
دستهای کوچکم را توی دستات گذاشتم/
بابا تو مثل هر شب برام تعریف میکردی/
از تار و مار دشمن، از حملهها که کردی/
حالا عکست تو خونه جای تو رو گرفته/
عکست که مهربون نیست عکس که پدر میشه! /
بابا چه سخته دوریت؟ دلم امیدواره/
شهادتت پدر جان، یک دنیا افتخاره/
بابا خوشا به حالت، منم میام به راهت/
بابا خوشا به حالت، منم میام به راهت
🔹یک دور که شعر را خواندم دلم گرفت. با خودم فکر کردم، چرا باید من این شعر را حفظ کنم؟ مگر من دختر شهیدم؟ چرا پدرم، چنین خواستهای از من دارد؟ در مخیلهام هم خطور نمیکرد که، یک روز پدرم نباشد؛ چون آن روز من هم، نمیتوانستم باشم. اصلا چه معنی داشت که یک دختر بیپدر بتواند نفس بکشد؟
🔹آن شعر را به حرمت آقا حفظ کردم و برایش خواندم، اما چه میدانستم بالاخره، من هم دختر شهید خواهم شد و این شعر، مونس و همدم لحظات تنهایی من خواهد بود.»
🌐 لینک
مطلب
@issar_qazvin