به یاد شهدا.
ای خزان از نوبهاران یاد باد.
یاد باد آن روزگاران یاد باد..
با پرستو ها سفر دلچسپ بود.
چون مهیا جاده و اسب بود.
یاد گلهای که پرپر سوختند..
زیر آتش پای تا سر سوختند.
آه آه ازنسترن ها یاس ها.
دستهای بسته ی غواص ها.
ای شهیدان رازها درسینه ماند.
اشک ها درصفحه ی آیینه ماند.
ازجمال عالم آرای شما.
ازقد وبالای رعنای شما.
چفیه ای خونین وخاکی بازگشت.
استخوانی وپلاکی بازگشت.
جنگ،جنگ حق وباطل بود وهست.
پای دشمن در گِل بود وهست.
ذات تاریخ است این تکرار ها.
نخل ها ومیثم تمار ها.
داعش و اسلام وآمریکای اش.
با همه بدنامی ورسوایی اش.
درحریم نور چنگ انداختند.
اسب بر نعش شهیدان تاختند.
باز درآیینه نور خش زدند..
خیمه ها را باز آتش زدند.
شعله جهل وگناه افروختند.
تا اسیران را به آتش سوختند.
امت اسلام را یاری کنیم.
ازحرم باید نگهداری کنیم.
مدتی دربند دنیا زیستم
تا بدان جا ندانم کیستم.
فکر می کردم که روحم خسته است.
چون که در باغ شهادت بسته است..
ناگهان دیدم که وا شد دفترم.
تازه شد روح شهادت،باورم.
گویی از سوریه وشام بلا.
عمه ی سادات می خواند مرا.
دل که قُرص باشد میگردد شجاع.
از حرم جانانه می سازم دفاع.
در حلب باید بگیرم نای شان.
تا به کرمانشاه ناید پایشان.