برگی از داستان
#استعمار
قسمت شصت و هشتم: استاد میلیونر
همان طور که بومارشه به شاگردی ولتر افتخار میکرد ولتر هم خودش را شاگرد جان لاک،فیلسوف انگلیسی، میدانست.
ولتر همیشه به سرزمین انگلستان آفرین می گفت که دانشمندی همچون جان لاک را به جهان هدیه کرده است لاک در آخرین سال های قرن هفدهم مهم ترین کتاب های خود را منتشر کرد.
در آن سالها انگلستان به تدریج در آمریکا پیشروی می کرد و سرخ پوست ها را عقب می راند.
لاک کتابی را تألیف کرد با نام«دو رساله درباره حکومت».
او در این کتاب استفاده انگلیسی ها را از سرزمین گسترده امریکا کاری طبیعی و خردمندانه دانسته است؛مخصوصاً که سرخ پوست ها از طبیعت آمریکا بهره نبرده بودند.
لاک نوشت:« تصور کنید به درخت سیب با بلوطی رسیده اید که مال کسی نیست.حالا میوه این درخت به کسی تعلق دارد که آن را چیده یا از پای درخت جمع آوری کرده است ...
آبی که در ظرف است برای کسی است که آن را از چنگ طبیعت آزاد کرده است.
خدا جهان را به همه انسانها داده است.
نباید به کسی که قسمتی از آن را برداشته و به اندازه کافی برای دیگران هم گذاشته اعتراض کرد.»
لاک،سرخ پوست های آمریکا را کم عقل و تنبل می نامد.
به همین علت انگلیسی ها باید زمین های آن ها را از دستشان بیرون بکشند و آباد کنند:« بومیان بی خرد و راحت طلب امریکا این زمین ها را به حال خود رها کرده و به فقر و تنگدستی دچار شده اند.آنها به خاطر همین تنبلی،یک صدم آسایش و رفاهی را که ما از آن بهره می بریم ندارند.
حتی شاه این سرزمین پهناور و پر از نعمت در خوراک و پوشاک از یک کارگر انگلیسی عقب تر است.»
لاک این متن را در روزهایی نوشت که اخبار جنگ ها و خون ریزی های سفید پوست ها در سرزمین سرخ پوست ها پی درپی به انگلستان می رسید.
اگر عده ای هنوز دلشان آسوده می شد برای سرخ پوست ها می سوخت و هم وطنانشان را آدم هایی متجاوز و خشن می دانستند با شنیدن حرف های فیلسوف و معلم بزرگشان باید قلبشان آرام می گرفت و خاطرشان آسوده می شد.
در حقیقت جان لاک این کلمات را برای آرام کردن وجدان خودش نیز می نوشت.
او هم مثل بسیاری از اروپایی ها به سرمایه دار شدن فکر میکرد و مخصوصاً فروش برده را بسیار پرسود می دانست.
لاک در دو شرکت برده داری انگلیسی سرمایه گذاری کرده بود.او بخشی از سهام شرکت« سلطنتی آفریقا »را خریداری کرد و یکی از سهام داران اصلی آن به شمار می رفت.
او همچنین یکی از یازده سهام دار شرکت باهاما بود که در جزایر کارائیب فعالیت میکرد.
لاک بعدها سهام یکی از اعضای شرکت را خرید و صاحب یک نهم شرکت شد.
جان لاک به سرمایه گذاری در این شرکت ها راضی نشد و عازم آمریکا شد.
او در منطقه کارولینا چهل و هشت هزار جریب زمین به دست آورد و به یکی از زمین داران بزرگ آمریکای شمالی تبدیل شد.
جالب اینجاست هنگامی که پای این فیلسوف بزرگ به آمریکا رسید رئیسان مهاجرنشین های انگلیسی از نوشته های او در کتاب«دو رساله درباره حکومت»استفاده کرده و قوانینی را درباره مالکیت زمین تصویب کردند.
لاک با بهره بردن از همین قوانین صاحب زمین های کارولینا شد.
سرگذشت استعمار
#مهدی_میرکیایی ج6 ص83
┏━━ °•🖌•°━━┓
@jahad_tabein
┗━━ °•🖌•°━━┛