•🔗🌷• +فاطمه‌عمادمغنیه(خواهرشهیدجهاد) فاطمه اذعان می‌کند که به واسطه‌ی دختر عماد مغنیه‌ بودن احساس مسئولیت می‌کند دائما باید سخاوتمند باشم باید عشق به مردم را بلد باشم نباید زود عصبانی شوم باید دائما با مردم در ارتباط باشم و با آنها بگویم و بشنوم می‌پرسم اگر می‌شد یک بار دیگر با پدرت بنشینی چه می‌گفتی؟ جواب می‌دهد خیلی دوست می‌داشتم که با او در موضوعات فرهنگی حرف بزنم شاید به این دلیل که من دوست دارم جامعه‌مان مشخصا در این زمینه پیشرفت کند دوست دارم فرهنگ جایگزینی داشته باشیم که بتوانیم با آن در مقابل فرهنگ غرب بایستیم اگر می‌شد، با او درباره‌ی این صحبت می‌کردم که چطور حوزه‌های علمیه بیشتر با واقعیت زندگی ما مرتبط باشند و اینکه چطور دروسی که در آن ارائه می‌شود روان‌تر باشد و نزدیک‌تر به فهم عامه‌ی مردم … +حتی بعد از شهادتش هم، هنوز امنیتی را که وجود پدر به دخترش می‌بخشد حس می‌کند! در حضورش و در غیابش احساس امنیت می‌کردم و می‌کنم حس می‌کنم دشمنم طعم آرامش را نخواهد چشید گفتگویمان با فاطمه با این جمله به پایان می‌رسد از او تشکر می‌کنیم! با لهجه‌ی محلی لبنانی می‌گوید یه لحظه صبر کنین، هنوز ازتون پذیراتی نکردم اصرار می‌کند از خرمای خشک و گردو بخوریم بعد با لبخندی که خیلی شبیه لبخند حاج عماد است بدرقه مان میکند. "📻" ¦ᎫᎯᎻᎯᎠS᥆ᏞᎥᎷᎯNᎥᎬ¦