⊰🥀⊱
تابوت مرتضی را پایین آوردند
تابوت در بسته بود، پلاستیک روی
تابوت را پاره کردم، پارچه را هم ،
اما برای باز کردن چوب های تابوت
دستم زخمی شد، یکی دو نفر از
مأموران آمدند کمکم کردند و در
جعبه را باز کردم ،بعد هم بند
کفن را تا رسیدم به پیکر آقا
مرتضی و صورتش را دیدم
شروع به حرف زدن کردم !
گفتم سلام آقا مرتضی دل مان
خیلی برایت تنگ شده؟
نفیسه هم گفت بابا جان میگویند
شهدا زنده اند، اگر هستی به ما
یک نشانه بده...
حرف نفیسه که تمام شد دیدیم از
گوشه چشم چپ آقا مرتضی یک
قطره اشک سرازیر شد و بخشی
از پارچه کفن خیس شد !
به درد دل هایمان ادامه دادیم که دیدم از گوشه چشم دیگرش هم قطره اشک دیگری سرازیر شد!!(:
+رواے:همسرشهید
#شهیدانه♥️"
#سالروز_شہادت🕊"
#شهیدمرتضیعطایی🌦"
「➜•
jαнαdeѕolιмαɴιe 」