پایگاه جهادگران استان یزد
📸 | عمو جهادی و وروجک‌ها | 📝 ظهر شده بود و آفتاب نیت کرده بود روی صورت‌هایمان نقاشی سوخته کار کند. هوا طوری شرجی و گرم شده بود که یکی از بچه‌ها گفت: "بابا اوست کریم، برنامه یک هفته‌ای بازگشت به خودتونو یه روزه گرفتی؟" 📝دیگری هم در جوابش گفت: "اگه لباستم سبز بود، عین چاغاله بادم نمک زده می‌شدی." با شنیدن این حرف، صدف‌های خنده‌ی بچه‌های جهادی بود که به مروارید رفاقت باز می‌شد. وضعیت همه کم و بیش همین بود. 📝 کنار خوشمزه‌ بازی‌های دوستان، حواسم به این نیروهای گشت و مراقبت وروجک اطرافمان هم بود. دو به دو، هر گروه به سویی دویدند. به عباس گفتم که حواسشان باشد، تحرکات مشکوکی دیده می‌شود. 📝 چند دقیقه بعد، آن وروجک‌ها آمدند. دو تا از آن‌ها سینی بزرگی دستشان بود. گروه دیگر داشتند یک گونی را به سختی حمل می‌کردند و می‌آوردند. به نظر می‌رسید درونش چند جسم گرد و سنگینی باشد‌ و از گروه دیگر یک کلمن بزرگ‌تر از چثه‌‌هایشان به چشم ‌می‌آمد. آن‌ها آمدند، برای ما هندوانه‌ و آب خنک آورده بودند. 📝 بعضی از آن‌ها که کوچکتر بودند، می‌خواستند از ما سوالی بپرسند اما بزرگتر‌هایشان مانع شدند و دستشان را گرفتند و خداحافظی کردند و رفتند. 📝 روز سوم؛ آن‌ها سوار بر گیسوان طلایی آفتاب آمدند. دفتر نقاشی‌هایشان مقابلشان بود و مداد‌های رنگی را روی هم ریخته بودند. ما را نگاه می‌کردند و نقاشی می‌کشیدند. روز به نیمه رسید و یکی از همان وروجک‌ها بلند شد و با جدیت تمام و با لهجه‌ی زیبایش گفت: "سه روز شد دیگه. من میرم ازشون بپرسم میخوان اینجا چیکار کنن؟" فکر می‌کردم که یخ‌شان باز شده است‌. همان وروجک که در چهره‌اش جدیت و برافروختگی خاصی دیده می‌شد با قدم‌های محکم آمد سمت من. 📝 با صدایی که از چهره‌اش نیز جدی‌تر بود گفت: "عمو راست میگن شما دارید اینجا برای ما مدرسه می‌سازید؟" از جدیتش در آن کوچکی‌اش هم خنده‌ام گرفته بود هم می‌ترسیدم بخندم. با سختی خنده‌ام را جمع کردم و گفتم: "آره عمو داریم اینجا یه مدرسه برای شما می‌سازیم. چطور مگه؟" این را که گفتم، چنان جیغ بنفشی از سر شادی و شوق کشید و دوید سمت دیگر دوستانش و همه با هم دست میزدند و شادی می‌کردند که صدا و تصویرشان در خاطره نه تنها من که هر کسی که شاهد آن بوده، هست. 📝 جهادی یعنی خودت را زمین بگذاری و دلت را برداری ببری و با مردم قسمت کنی. یعنی همرنگ خاک شوی و میز و صندلی مدیریت تو شود، وسط میدان عمل آمدن. یعنی همان فلق خدا شوی که نفاثات را کنار می‌زند عقد و پیمان‌های الهی را محکم می‌کند و گره‌های کور مشکلات را باز می‌کند. یعنی همین شادی‌های فرشته‌های خدا روی زمین. جهادی یعنی بی ریا بی منت، برای ظهور برای امام زمان(عج). _____ قرارگاه‌ جهادی‌ شهید‌ محمد‌ خانی یزد 🚩@Q_hajammar