📚کتاب 🖌 نویسنده درباره کتاب: میرامار نام پانسیونی است که توسط پیرزنی به نام ماریانا اداره می شود و حوادث داستان در آنجا می گذرد. مهمانان پانسیون دو پیرمرد سیاسی و 3 پسر جوان هستند و زهره خدمتکار بسیار زیبا و جوان پانسیون است همه مردها از زاویه خاص و با نیتی متفاوت عاشق زهره هستند و هر فصل از طریق یکی از آنها روایت می شود. داستانی عاشقانه در عین حال بیانگوی شرایط سیاسی و اجتماعی مصر... نویسنده ی این کتاب نَجیب مَحفوظ عبدالعزیز ابراهیم احمد الباشا نویسنده و نمایشنامه‌نویس مصری و برندهٔ جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۸۸م است. بخشی از کتاب: اسکندریه قطره‌های شبنم، تنوره ابرهای سپید. اسکندریه، هبوط شعاع‌های شسته‌شده با باران و قلب خاطرات سرشته از اشک و عسل. عمارت مرتفع عظیم، همچون چهره‌ای آشنا به استقبالت می‌آید، در یادت می‌نشیند و به خاطرت می‌آید که می‌شناسی‌اش؛ اما او لاابالی، به هیچ چیز نگاه نمی‌کند و تو را نمی‌شناسد. دیوارهایش از رطوبت سالیان پوسیده و طبله‌کرده و عبوس شده‌ است. عمارتی مشرف بر قطعه‌ زمینی به شکل زبان که در دریای مدیترانه غرس شده، و اطرافش را نخل‌ها و درختان بلوط محاصره کرده‌اند و سپس تا آنجا که در فصل شکار طنین تیررس تفنگ‌ها به گوش می‌رسد، امتداد یافته است. باد روح‌بخش وحشی، قامت نحیف خمیده‌ام را به لرزه می‌اندازد، بی‌آنکه مقاومتی جدی چون ایام بر باد رفته زندگی‌ام داشته باشم. 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59