گاهی وقتی یمنی‌ها و سلحشوری‌شان را با آن پاهای برهنه و اسلحه‌شان بر دوش می‌بینیم و ایستادگی مردانه‌شان در دفاع از مظلومان غزه را، شاید ناخودآگاه این شعر محمد کاظم کاظمی در ذهن‌مان می‌چرخد: مریز آبروی سرازیر ما را به ما بازده نان و انجیر ما را خدایا اگر دستبند تجمّل نمی‌بست دست کمانگیر ما را کسی تا قیامت نمی‌کرد پیدا از آن گوشه کهکشان تیر ما را ولی خسته بودیم و یاران همدل به نانی گرفتند شمشیر ما را ولی خسته بودیم و می‌برد توفان تمام شکوه اساطیر ما را طلا را که مس کرد، دیگر ندانم چه خاصیتی بود اکسیر ما را 🗳 جهش ایران | @jahesheiran